کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرقه دوختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - کسب اعتبار و آبرو کردن . 2 - ریا کردن ، تظاهر کردن .
-
جامه دوختن
لغتنامه دهخدا
جامه دوختن . [ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیراهن دوختن . لباس دوختن . تخییط : از رشته ٔ جان جامه ٔ جانان نتوان دوخت کز دل گره سخت برین تار فتادست . شهید قمی (از ارمغان آصفی ).عاجز ز ثناش فکر و خامه بر قد فلک که دوخت جامه .فصیحی هروی (از ارمغان آصفی )...
-
دل دوختن
لغتنامه دهخدا
دل دوختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) به کسی یا چیزی علاقه ٔ فراوان داشتن . (فرهنگ عوام ).
-
دهن دوختن
لغتنامه دهخدا
دهن دوختن . [ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه است از خاموشی گزیدن و سکوت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ) : از آن مرد دانا دهن دوخته است که بیند که شمع از زبان سوخته ست .سعدی (بوستان ).
-
رقعه دوختن
لغتنامه دهخدا
رقعه دوختن . [ رُ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیوندکردن . (از آنندراج ). وصله بر جامه زدن : چند به شب در سماع جامه دریدن ز شوق روز دگر بامداد رقعه بر آن دوختن . سعدی .هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبرکز بهر جامه رقعه برخواجگان نبشت . سعدی .دو صد رقعه ب...
-
لب دوختن
لغتنامه دهخدا
لب دوختن . [ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خموشی گزیدن : مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن . مولوی .تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان .مولوی .
-
پاره دوختن
لغتنامه دهخدا
پاره دوختن . [ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) در پی نهادن جامه را. وصله کردن . رقعه دوختن . ترقیع. پینه کردن . ترَدّم . تردیم .
-
بهم دوختن
لغتنامه دهخدا
بهم دوختن . [ ب ِ هََ ت َ ] (مص مرکب ) یکی کردن . بهم پیوستن : گر زمین و زمان بهم دوزی ندهندت زیاده از روزی .؟ (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
برهم دوختن
لغتنامه دهخدا
برهم دوختن . [ ب َ هََ ت َ ] (مص مرکب ) بهم دوختن . بهم وصل کردن . درزهای چیزی را بستن : قَلف ؛ برهم دوختن از برگ خرما و به قیر گرفتن تخته های کشتی و درزهای آنرا. تَقلیف ؛ برهم دوختن تخته های کشتی و به قیر اندودن درزهای آنرا. (از منتهی الارب ). و رجو...
-
خواب دوختن
لغتنامه دهخدا
خواب دوختن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) خواب بستن . با افسون و عزائم خواب دیگری را شورانیدن و نگذاشتن که بخواب رود. (آنندراج ) : مگر جادوان از من آموختندکه از موم خود خواب را دوختند.نظامی (از آنندراج ).
-
داغ دوختن
لغتنامه دهخدا
داغ دوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) این ترکیب در آنندراج آمده است وظاهراً معنای بهم آمدن زخم و ریش داغ معنی میدهد.
-
دامن دوختن
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة
-
چشم دوختن
دیکشنری فارسی به عربی
نظرة
-
کیسه دوختن
لهجه و گویش تهرانی
نقشه کشیدن برای کسی
-
جامه بر تن دوختن
لغتنامه دهخدا
جامه بر تن دوختن . [ م َ / م ِ ب َ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) جامه برتن کسی دریدن . جامه بر قد کسی دوختن . جامه را به اندازه ٔ قد کسی دوختن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ).