کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوتا
/dotā/
معنی
دولا؛ خمیده؛ کج؛ منحنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
doublet, couple, twin, pair
-
جستوجوی دقیق
-
دوتا
لغتنامه دهخدا
دوتا. [ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) چنگی که دارای دو تار باشد. (ناظم الاطباء). دوتار. دوتای . نوعی تار که دارای دو تار سیم است . مثنی . (السامی فی الاسامی ) : چنبر دف شود فلک مطرب بزم شاه راماه دوتا به بر کشد زهره ستای نو زند. خاقانی .رجوع به دو...
-
دوتا
لغتنامه دهخدا
دوتا. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوعدد. (یادداشت مؤلف ). دودانه . (یادداشت مؤلف ).- دوتا کعبتین ؛ شب و روز. (ناظم الاطباء).- زلف دوتا ؛ زلفین . دو رشته ٔ زلف . زلف دوتو : رایگان مشک فروشی نکند هیچ کسی ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند. منوچهری .کس ن...
-
دوتا
لغتنامه دهخدا
دوتا. [ دُ ] (ص مرکب ) بخم . خم . دولا. کوژ. چفته . کوز. خفته . خم شده . خم آورده . (یادداشت مؤلف ). خمیده . کج . مرادف دوبالا و خمیده و منحنی و دوتا و دوته و دوتاه . (آنندراج ). کج و کج شده . (ناظم الاطباء) : عتک ؛ دوتا داشتن دست را بر سینه . (منته...
-
دوتا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوتاه، دوته، دوتو› [مجاز] dotā دولا؛ خمیده؛ کج؛ منحنی.
-
دوتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] dotā = دوتار
-
دوتا
دیکشنری فارسی به عربی
ضعف
-
واژههای مشابه
-
duplicate 1
دوتا شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تکرار شدن یک قطعۀ ژنی در یک فامتن
-
پیر دوتا
لغتنامه دهخدا
پیر دوتا. [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری خمیده پشت . || کنایه از آسمان است . (آنندراج ).
-
دوتا شدن
لغتنامه دهخدا
دوتا شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کج و خم شدن . دوتا شدن . (ناظم الاطباء). دولاشدن . منحنی شدن . خمیدن . دوتاه شدن . دوته شدن . دوتو گشتن . (یادداشت مؤلف ). انعطاف . (دهار) (منتهی الارب ). انعساف . عوج . تعوج . تکثم . ملخ . (منتهی الارب ): انعطاط؛...
-
دوتا کردن
لغتنامه دهخدا
دوتا کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . دولا کردن . دوتو کردن . دوته ساختن : پس و پیش هر سو همی کوفت گرزدوتا کرد بسیار بالا و برز. فردوسی .بار اندوه پشت من بشکست بشکند چون دوتا کنی پولاد. مسعودسعد.دوتا کرد از غمش سرو روان رابه نیلوفر بدل کرد ا...
-
دوتا گشتن
لغتنامه دهخدا
دوتا گشتن . [ دُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خم شدن . دوتا شدن . دوتو شدن . (یادداشت مؤلف ) : چون دید بر کمان تو حاسد سهام تواز سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان . منوچهری .- دوتا گشتن پشت ؛ خم شدن پشت . خمیدن قامت و بالا : فروگفت پیغامهای درشت کزوسروبن را دو...
-
پشت دوتا کردن
لغتنامه دهخدا
پشت دوتا کردن . [ پ ُ دُ ک َ دَ] (مص مرکب ) خم کردن . خمیده ساختن پشت : هر که دل یکتا کند در بیعت و پیمان تودور گردون پشت او را کرد نتواند دوتا. معزی . || پشت خم کردن برسم عباد و بندگان در برابر کسی تعظیم را خم شدن . تعظیم با خم کردن پشت : ای شکم خیر...
-
هریک از دوتا
دیکشنری فارسی به عربی
اما
-
دوتا یکى کردن
لهجه و گویش بختیاری
dotâ yaki kerdan دوتا یکى کردن، محتوى دو ظرف را دریک ظرف ریختن.