کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهاندوّمیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گشاده دهان
لغتنامه دهخدا
گشاده دهان . [ گ ُ دَ / دِ دَ ](ص مرکب ) آنکه دهانی گشاد و فراخ دارد : سری که اهل قلم پیش او قلم کردارهمیشه بسته میانندی و گشاده دهان . سوزنی .|| خوشرو. خنده رو. خوشحال . خندان . طلق الوجه .
-
گنده دهان
لغتنامه دهخدا
گنده دهان . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) گنده دهن . آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهة : گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی .از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ . سوزنی .زنخ چو پشت پ...
-
oral region, regio oralis
ناحیۀ دهان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای از صورت شامل دهان و لبها
-
نوشین دهان
لغتنامه دهخدا
نوشین دهان . [ دَ ] (ص مرکب ) شیرین دهن . نوشین لب . نوش لب . نوشین دهن .
-
غنچه دهان
لغتنامه دهخدا
غنچه دهان . [ غ ُ چ َ / چ ِ دَ ] (ص مرکب ) زیبارویی که دهان وی بسان غنچه ٔ گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه . (از ناظم الاطباء). از اسماء محبوب . (آنندراج ) : کشت مرا دلش به کین ، هست لبش گوا بر این خامشی گواه بین ، غنچه دهان کیست او. خاقانی (دیوان چ...
-
فراخ دهان
لغتنامه دهخدا
فراخ دهان . [ ف َ دَ ] (ص مرکب ) فراخ دهن . رجوع به فراخ دهن شود.
-
صدف دهان
لغتنامه دهخدا
صدف دهان . [ ص َ دَ دَ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ دهانی چون صدف . || سخن نغز و دلکش . رجوع صدف دهانی شود.
-
صالح دهان
لغتنامه دهخدا
صالح دهان . [ ل ِ ح ِ دَهَْ ها ](اِخ ) بصری . ابن عدی گوید وی معروف نیست و از یحیی بن معین نقل است که وی قدری بود و راضی بگفتار خوارج .مزی در تهذیب در ترجمه ٔ صالح بن درهم گوید، عبدالغنی در کمال ، کلام ابن عدی را در ذیل ترجمه ٔ صالح بن درهم آورده است...
-
هشت دهان
لغتنامه دهخدا
هشت دهان . [ هََ دَ ] (اِ مرکب ) چوب عود. (ناظم الاطباء). عود هندی . (بحر الجواهر). در بعضی فرهنگها به معنی گل خیری آورده ، و در اختیارات بدیعی گفته : عود هندی است . (انجمن آرا). خطمی . (ترجمه ٔ صیدنه ). نوعی از عود هندی است ، جهت نقرس نافع است . (فه...
-
یک دهان
لغتنامه دهخدا
یک دهان . [ی َ / ی ِ دَ ] (اِ مرکب ) دهانی . یک دهن : یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم وصف آن رشک ملک . مولوی . || (ق مرکب ) به قدر مطلوب و کافی : تا خنده بر بساط فریب جهان کنم چون صبح یک دهان لب خندانم آرزوست .صائب (از آنندراج ).
-
گنده دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهدهن› [قدیمی] gandedahān کسی که دهانش بوی بد بدهد.
-
oral cavity, oral chamber
حفرۀ دهان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] محفظهای در مجرای آوایی که از جلو به لبها و از عقب به ملاز محدود میشود و تعدادی از فراگوها در آن قرار دارند متـ . دهان
-
oral medicine
دهانپزشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] شاخهای از دندانپزشکی که به مطالعۀ تظاهرات دهانی بیماریهای سازگانی (systemic diseases) میپردازد
-
munching
دهانجُنبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] الگوی حرکت دهان در نوزادان حدوداً ششماهه که شامل حرکات منظم و پایین و بالا بردن فک پایین است
-
mouthwash, mouth-rinse
دهانشویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] محلولی که برای شستوشوی دهان به کار میرود