کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبه نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دنبه جزدک
لهجه و گویش تهرانی
قطعات سرخ شده دنبه
-
مث دُنبه
لهجه و گویش تهرانی
نرم
-
شَله و دُنبه
فرهنگ گنجواژه
زوائد گوشت.
-
گوشت و دنبه
فرهنگ گنجواژه
درهم، خوب و بد / چاق
-
لُمبه و دُنبه
فرهنگ گنجواژه
چاق.
-
دُنبه و گرگ
فرهنگ گنجواژه
آتش و پنبه.
-
جستوجو در متن
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی بر چیزی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). جزوی را بر جزو آن چیز افکندن . (آنندراج ). چیزی افکندن . (دهار...
-
برخود
لغتنامه دهخدا
برخود. [ ب َ خوَد / خُدْ ] (حرف اضافه + ضمیر) (اِ مرکب از: بر + خود) بروی خود. به خود.- بر خود بالیدن ؛ بخود بالیدن .- بر خود بستن ؛ به خود بستن . به خود نسبت کردن . برخویشتن بستن : انتحال ؛ شعر دیگری برخود بستن . (زمخشری ).- برخودپیچیدن ؛ بروی خو...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...
-
درنهادن
لغتنامه دهخدا
درنهادن . [ دَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) با سختی و ضرب چیزی را مماس چیزی ساختن . فرود آوردن با سختی و شدت : در اصفهان امیران به حصارها رفتند و چهار ماه کار بر امیر اصفهان سخت شد، جمع آمدند و یک شب شبیخون کردند و شمشیر درنهادند و بسیار بکشتند. (ترجمه ...
-
سبلت
لغتنامه دهخدا
سبلت . [ س ِ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت و سبیل که موی پشت لب است . (برهان ). موی پشت لب . (انجمن آرا). موی لب . (شرفنامه ). ریش . (الفاظ الادویه ) : ریش و سبلت همی خضاب کنی خویشتن را همی عذاب کنی . رودکی .سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآوربنمای بسلطان کم...
-
غل
لغتنامه دهخدا
غل . [ غ َل ل ] (ع مص ) دست وا گردن بستن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): غل یده الی عنقه ؛ آن را با غل بست . (از منتهی الارب ). || طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن . (منتهی الارب ). گذاشتن غل در گردن یا دست کسی . (از تاج العروس ). || غل در شی...
-
یخنی
لغتنامه دهخدا
یخنی . [ ی َ ](ص ، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است . (برهان ). پخته . ضد خام . (ناظم الاطباء). پخته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). پخته و مطبوخ . (غیاث ) : خیز ای وامانده ٔ دیده ضررباری این حلوای یخنی را بخور . مولوی .- یخنی کردن گوشت ؛ پختن...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...