کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دموس
لغتنامه دهخدا
دموس . [ دَ ] (ع ص ، اِ) کسی که پوست را جهت برکندن موی در خاک پنهان کند.ج ، دُمُس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
دموس
لغتنامه دهخدا
دموس . [ دُ ] (ع مص ) به معنی دمس است .(ناظم الاطباء). سخت تاریک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المصادر زوزنی ). و رجوع به دمس (مص ) شود. || ناپایدار گردیدن جای . (منت...
-
مدمس
لغتنامه دهخدا
مدمس . [م ُ دَم ْ م َ ] (ع ص ) چرکین . آلوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلوده . ناپاک . (ناظم الاطباء). مدنس . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خفی . پوشیده : دمس الشی ٔ؛ اخفاه و امر مدمس . (اقرب الموارد). مخبوء. (متن اللغة). || (اِ) سجن . (اقر...
-
ابیدیمیا
لغتنامه دهخدا
ابیدیمیا. [ اِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اِپی ، روی . بالای . فوق . بَر + دِمُس ، قوم ) اِبیذیمیا. آبی ذیمیا. (قفطی ). وبا. مرگامرگی . سوفه . مرض ساری . مرض وافده . امراض ساریه . امراض وافد. مرگ و میر. || در حیوان ، یوت . مرگی . سوفه . سواف . آفت . ||...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...
-
پوشیده
لغتنامه دهخدا
پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشیده زو گه برهنه شجر زو گهی مفلس وگه ت...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...