کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دقل
/daqal/
معنی
۱. ستون میان کشتی که بادبانها را به آن میبندند.
۲. پستترین انواع خرما.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقل
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خرمای بد و پست . 2 - خرما.
-
دقل
لغتنامه دهخدا
دقل . [ دَ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را و محروم گردانیدن . || زدن بینی و دهن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا در پس سر و ریش کسی زدن . (از منتهی الارب ). || ناتوان گردیدن . || (اِمص ) ناتوانی . (ناظم الاطباء). ضعف جسم . (از اقرب الموارد).
-
دقل
لغتنامه دهخدا
دقل . [ دَ ق َ ] (ع اِ) خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). نخل پربار. (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). واحد آن دقلة. (از اقرب الموارد) : یکی قطره باشد ز آغاز سیل یکی برگ باشد ز اول دقل . ناصرخسرو.خود تو دانی کآفتاب اندر حمل تا چه گوید با نبات و با...
-
دقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] daqal ۱. ستون میان کشتی که بادبانها را به آن میبندند.۲. پستترین انواع خرما.
-
واژههای همآوا
-
دغل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدعمل، جلب، حقهباز، حیلهگر، خائن، دغا، دغلکار، دوالباز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست ۲. قلب، ناسره ≠ درستکار
-
دغل
فرهنگ فارسی معین
(دَ غَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تغییر دادن چیزی برای گمراه ساختن خریدار. 2 - مکر و حیله .
-
دغل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) مزور، حیله گر.
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله . (برهان ) (غیاث ). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ) : اما به هر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل ... هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599). قومش بدو آویختند و از دغل بتر...
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ غ ِ ] (ع ص ) مکان دغل ؛ جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل .[ دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی . (منتهی الارب ). عیب و فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری . (از اقرب الموارد). || درخت انبوه درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده . (دهار) (از اقرب الموارد). || بسیار گیاه و...
-
دغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] daqal ۱. نادرست؛ حیلهگر؛ مکار.۲. کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد.۳. [قدیمی] سیم و زر قلب و ناسره: ◻︎ تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی: ۸۹).۴. (اسم) حیله؛ مکر.
-
دغل
واژهنامه آزاد
خیانت دورویی
-
دغل
واژهنامه آزاد
خیانت دورویی