کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دقة
معنی
درستي , صحت , دقت , کوبيدن , زدن , درزدن , بد گويي کردن از , بهم خوردن , مشت , ضربت , صداي تغ تغ , عيبجويي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقة
لغتنامه دهخدا
دقة. [ دَق ْق َ ] (ع اِ) خال کوفته بر اعضا. نقطه های سیاهی را گویند که از سوزن بر دست و پای مردان و زنان زنند و بجای آن نیل و سرمه ... که جای آنها نیلی شود، و در عرف نوعی است از زینت . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
دقة
لغتنامه دهخدا
دقة. [ دِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) باریکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دقت . و رجوع به دقت شود. || هیئت شکستن . (منتهی الارب ). || فرومایگی . (منتهی الارب ). خساست . (اقرب الموارد). || خردی . (منتهی الارب ). ضد و خلاف «عظم ». (از اقرب الموارد).
-
دقة
لغتنامه دهخدا
دقة. [ دِق ْ ق َ ] (ع مص ) باریک شدن . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ضد غلظة. || کوچک و صغیر شدن . || مخفی و غامض شدن چیزی . || انداختن چیزی را بر چیزی دیگر. (از اقرب الموارد).
-
دقة
لغتنامه دهخدا
دقة. [ دُق ْ ق َ ] (اِخ ) ابن عبابةبن اسمأبن خارجة. در عرب به جنون او مثل زنند و گویند: هو أجن من دقة. (از مجمع الامثال میدانی ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
دقة
لغتنامه دهخدا
دقة. [ دُق ْ ق َ ](ع اِ) خاک نرم که بباد رفته شود از زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُقَق . || دیگ افزار. (منتهی الارب ). توابل از ابزار. || ملح و نمک . (از اقرب الموارد). || نمک با دیگ افزار آمیخته ، یا نمک کوفته . (منتهی الارب ) (از ا...
-
دقة
دیکشنری عربی به فارسی
درستي , صحت , دقت , کوبيدن , زدن , درزدن , بد گويي کردن از , بهم خوردن , مشت , ضربت , صداي تغ تغ , عيبجويي
-
واژههای مشابه
-
دقه
لغتنامه دهخدا
دقه . [ دَق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) چوبی که به آن چیزی را کوبند. || لباس گدائی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
دقت
واژگان مترادف و متضاد
امعان، امعاننظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکتهبینی
-
دقت
فرهنگ واژههای سره
تیزنگری، ریزبینی، باریک بینی، موشکاف
-
دقت
فرهنگ فارسی معین
(دِ قَّ) [ ع . دقة ] (اِمص .) 1 - باریکی ، نازکی . 2 - باریک بینی ، نازک اندیشی .
-
دغت
لغتنامه دهخدا
دغت . [ دَ ] (ع مص ) فشردن گلوی کسی تا جان دهد. خفه کردن کسی را تا بقتل برسد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دغة
لغتنامه دهخدا
دغة. [ دُ غ َ / غ ِ ] (اِخ ) لقب زنی گول و احمق از قبیله ٔ عجل که مثل است در حماقت : أحمق من دغة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دغینة شود.
-
دقت
لغتنامه دهخدا
دقت . [ دِق ْ ق َ ] (از ع ، اِمص ) دقه . باریک شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). باریکی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرافت و نازکی و باریکی از هر چیز ودشواری . (ناظم الاطباء). نازکی . (فرهنگ فارسی معین ):قَصفة؛ دقت ارطی و تنکی آن . (از منتهی الارب ). || نرم...