کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دف و نی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دف و نی
فرهنگ گنجواژه
آلت موسیقی، بزم.
-
واژههای مشابه
-
دف گر
لغتنامه دهخدا
دف گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) دفّاف . (از دهار).
-
جستوجو در متن
-
نی
لغتنامه دهخدا
نی . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) قصب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گیاهی آبی و دارای ساقه ٔ میان کاواک و راست . (ناظم الاطباء). گیاهی که ساقه ٔ آن دراز و میان تهی و به ضخامت انگشتی یا بیش از آن است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رنگ آن غالباً زرد است : ب...
-
حراره
لغتنامه دهخدا
حراره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) حرارت . قول . تصنیف . ترانه : کخ کخ ؛ حرارة و وجد و حال صوفیان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). حال . ملمع. شرقی . عروض البلد. زجل . موشح . موشحه . ترانه . دف زدن بشادی . کان و کان . کاری . موالیا. قوماه . ملعبه ....
-
تار و تنبور
لغتنامه دهخدا
تار و تنبور. [ رُ تَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و طنبور. همه گونه آلات سازندگی . آلات نوازندگان . دف و نی .
-
مناجات
لغتنامه دهخدا
مناجات . [ م ُ ] (ع مص ) راز گفتن با کسی . (آنندراج ). راز و نیاز. نجوی کردن . مُسارَّة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاة : علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت . (قصص الانبیاء ص 240).تو ای نتیجه ٔ دولت نجات ا...
-
خرقه شکاف
لغتنامه دهخدا
خرقه شکاف . [ خ ِ ق َ / ق ِ ش ِ ] (نف مرکب ) خرقه پاره کننده . صوفی که در حال ذوق خرقه می درد : خرقه شکافان ذوق بی دف و نی در سماع جبه فشانان شید تابعقانون دف .خاقانی .
-
جبه فشان
لغتنامه دهخدا
جبه فشان . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ف َ/ ف ِ ] (نف مرکب ) در شعر زیر کنایه از رقصنده ، سماع و وجد کننده ، دست افشان و دامن فشان است : خرقه شکافان ذوق بی دف و نی در سماع جبه فشانان شید تابع قانون دف .خاقانی .
-
بی قانون
لغتنامه دهخدا
بی قانون . (ص مرکب ) (از: بی + قانون ) بدون قانون . فاقد قانون . || خارج آهنگ : خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع ازاین افسانه بی قانون نخواهد شد. حافظ.رجوع به قانون شود.
-
اصول کردن
لغتنامه دهخدا
اصول کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رقصیدن . حرکات موزون و خوش آینده از خود درآوردن : بعشق اگر برسی بی شراب مست شوی چنانکه بی دف و نی خود بخود اصول کنی . ملاتشبیهی (از آنندراج ).رجوع به اصول و به اصول پا نهادن و ادا و اصول درآوردن (ذیل اصول ) شود.
-
میراث خوارگان
لغتنامه دهخدا
میراث خوارگان . [خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ میراث خواره . میراث خواره ها. میراث خواران . ارث بران . وارثان : خزینه داری میراث خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی . حافظ.و رجوع به میراث خوار و میراث خواره شود.
-
نقش ساز
لغتنامه دهخدا
نقش ساز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مرادف نقش پرداز. (از آنندراج ).نقش طراز. نقشگر. نقاش . مصور. (از ناظم الاطباء). || ظاهراً در این بیت به معنی نواساز و نوازنده و نی نواز است . و رجوع به نقش زدن شود : به صاحب اصولی ز دف بی نیازز پرنغمگی بی صبا نقش ساز.ملاطغ...
-
سوفارلبان
لغتنامه دهخدا
سوفارلبان .[ ل َ ] (اِ مرکب ) مردمان ملوط و مأبون . (ناظم الاطباء). کنایه از مأبونان است . (آنندراج ) : خاطر به مغنی و نی و دف ندهی دل نیز بساقی مزلف ندهی بسیار ز سوفارلبان کام مگیرتا همچو کمان ، زور خود از کف ندهی .ملاطغرا (از آنندراج ).