کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفتری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دفتری کردن
لغتنامه دهخدا
دفتری کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دفتر درآوردن . تحریر کردن . || در دفاتر ثبت کردن .
-
واژههای مشابه
-
دفتری شدن
لغتنامه دهخدا
دفتری شدن . [ دَت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح مالیه ٔ عهد صفویه و قاجاریه ، ثبت دفاتر دیوان شدن فرمان ، و به مهر و ثبت عده ای از مستوفیان رسیدن آن . رجوع به مقاله ٔ احمد متین دفتری در راهنمای کتاب سال 9 شماره ٔ 1 ص 31 شود.
-
کاغذ دفتری
لغتنامه دهخدا
کاغذ دفتری . [ غ َ ذِ دَ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذ بی ارزش و کم بها. (آنندراج ). || کاغذ خطدار ک-ه ب-ا آن ام-روز دف-ت-رچ-ه ب-رای مش-ق دانش آموزان سازند.
-
کارمند دفتری
دیکشنری فارسی به عربی
کاتب
-
حسین آباد دفتری
لغتنامه دهخدا
حسین آباد دفتری . [ ح ُ س َ دِ دَ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 200 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، صیفی ، چغندر قند. اهالی به کشاورزی ...
-
جستوجو در متن
-
ثبت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مطلبی را در دفتری یادداشت کردن .
-
watertight closure log
دفتر ثبت درهای ضدِآب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دفتری که در آن باز و بسته کردن درهای ضدآب ثبت میشود
-
travel agency
دفتر خدمات مسافرتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] دفتری که فراهم کردن بلیت و محل اقامت و گاه خدماتی مانند اخذ روادید و بیمۀ مسافرتی را برعهده دارد متـ . سفرگذاری
-
مدون
لغتنامه دهخدا
مدون . [ م ُ دَوْ وَ ] (ع ص ) جمعکرده شده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مکتوب در دیوان . دیوان انشأکرده شده و فراهم آمده . (از متن اللغة). دردیوان نبشته . مجموع . مضبوط. نعت مفعولی است از تدوین : منت برد عراق و ری از من بدین دو جای بحری ز نظم و نثر م...
-
املا کردن
لغتنامه دهخدا
املاکردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِکتاب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). املال . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مطلبی را تقریر و القا کردن تا دیگری بنویسد : دبیر پیش وی نشسته و نامه ای می نوشت و فضل املا همی کرد. (تاریخ بلعمی ). نامه ٔ...
-
انشا کردن
لغتنامه دهخدا
انشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفریدن . خلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مترسلانه نوشتن . فصیح و با سجع و قافیه نوشتن . (ناظم الاطباء). ترسل . (دهار). سرودن شعر : چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).انشا کندش روح...
-
مسوده
لغتنامه دهخدا
مسوده . [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود. || پیش نویس و سواد دستورالعمل : فرمودیم تا در تمامت ممالک باسقاق و ملک هر شهری قضات آنجا حاضر گردانند و حجتی در این باب به موجبی که مسوده ٔ آن کرده فرستادیم از ایشان بازگیرند و بفرستند. ...
-
نثر
لغتنامه دهخدا
نثر. [ ن َ ] (ع ص ) پراکنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || (اِ) سخن پاشیده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسما). کلامی که شعر نباشد. (فرهنگ نظام ). سخن پراکنده و غیرمنظوم ، برخلاف نظم که سخن منظوم و شعر را گویند. (...