کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعانویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعانویس
واژگان مترادف و متضاد
رمال، کاهن
-
دعانویس
لغتنامه دهخدا
دعانویس . [ دُ ن ِ ] (نف مرکب ) دعا نویسنده . نویسنده ٔ دعا. که دعاها و تعویذات به عامه دهد و نیازی گیرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
دعا نویس
لهجه و گویش تهرانی
رمال
-
جستوجو در متن
-
دُوا کُن
لهجه و گویش بختیاری
doâ-kon دعانویس.
-
تاس بین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) دعانویس .
-
رمال
واژگان مترادف و متضاد
دعانویس، ساحر، طالعبین، عراف، فالگیر، کاهن، کفبین
-
نویس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نوشتن) nevis ۱. = نوشتن۲. نویسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دعانویس، روزنامهنویس، نامهنویس.۳. نوشتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاکنویس، چرکنویس.
-
تب بند
لغتنامه دهخدا
تب بند. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) تب بر. که تب قطع کند: داروی تب بند؛ داروی تب بر. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای تب و تب برشود. || دعانویس که دعای بریدن تب دهد.
-
نویس
لغتنامه دهخدا
نویس . [ ن ِ ] (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خار...