کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سند
فرهنگ واژههای سره
دستک
-
مدرک
فرهنگ واژههای سره
دستک
-
چَپَک زدن
لهجه و گویش تهرانی
دستک زدن
-
دشتک
لغتنامه دهخدا
دشتک . [ دَ ت َ ] (اِ) ریسمان تابیده و دستک . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دستک شود.
-
دسّک
لهجه و گویش تهرانی
دستک، دسته، گروه و دسته کاغذ
-
زیارتنامه
لغتنامه دهخدا
زیارتنامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دستک و پروانه ٔ زوار و حجاج . (آنندراج ). آنچه را که در وقت شرفیابی قبور متبرکه از دعاهای مأثور و جز آن قرائت می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به زیارت و زیارت عاشورا شود.
-
جوازان
لغتنامه دهخدا
جوازان . [ ج ُ ] (مص ) در عربی ، نجات یافتن . || روان شدن . || آب دادن ستور و کشتزار. || (اِ) دستک راه . (برهان ). در عربی جوازان به این معناهایی که در برهان است نیامده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جُواز شود.
-
دودست زدن
لغتنامه دهخدا
دودست زدن . [ دُ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) برهم زدن دو دست از روی نشاط و خوشحالی . چپه زدن صفق . دستک زدن . (از یادداشت مؤلف ). || دست افشانی کردن . کنایه از خوشحالی کردن است . (از آنندراج ).
-
المبه
لغتنامه دهخدا
المبه . [ اَ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ) در تداول عامه ، چوبی بلند پوست باز کرده بدرازای سه چهار گز. چوب دراز باریکتر از دستک . تیر نازک که سخت بلند و نیز افراشته بود. (یادداشت مؤلف ).
-
pickets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک ها، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
-
picket
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگر، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
-
دستکی
لغتنامه دهخدا
دستکی . [ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) یک نوع پیرایه است مر دستها را. (ناظم الاطباء). || دستکش جیری که شکارچیان جهت گرفتن مرغان شکاری به دست کشند. || موچینه . || منقاش دان . (ناظم الاطباء). || دفتر محاسبه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دستک . دفتر جیبی و کت...
-
دستگی
لغتنامه دهخدا
دستگی . [ دَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دسته بودن . || (اِ مرکب ) کنایه از همدست وممد و معاون . (آنندراج ). || پوستی که بجهت نشاندن باز و شاهین و جز آن بر دست کشند، از عالم بهله . (آنندراج ). بهله . دستکش چرمی که بازدار بر سر دست کشد تا باز بر...
-
چنگه زدن
لغتنامه دهخدا
چنگه زدن . [ چ َ گ َ / گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دستک زدن . زدن دو دست است بر هم تا از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). صفق . هر دو دست بهم زدن را گویند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
گلم کبود
لغتنامه دهخدا
گلم کبود. [ گ ُ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 11000گزی شمال باختری سرپل ذهاب ، کنار راه فرعی باویس . هوای آن گرم و دارای 250 تن سکنه است . آب آن از زه آب رودخانه ٔ دستک و محصول آن غلات ، صیفی و لبنیات ...