کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسایس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دسایس
/dasāyes/
معنی
=دسیسه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دسایس
فرهنگ فارسی معین
(دَ یِ) [ ع . دسائس ] (اِ.) جِ دسیسه .
-
دسایس
لغتنامه دهخدا
دسایس . [ دَ ی ِ ] (ع اِ) دسائس . ج ِ دسیسة. رجوع به دسیسة و دسیسه شود.
-
دسایس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دسائس، جمعِ دَسیسَة] dasāyes =دسیسه
-
جستوجو در متن
-
دسائس
لغتنامه دهخدا
دسائس . [ دَ ءِ ] (ع اِ) دسایس . ج ِ دسیسة. (از اقرب الموارد). رجوع به دسیسة و دسایس شود.
-
تری پارادیزیوم
لغتنامه دهخدا
تری پارادیزیوم . [ ت ْ ] (اِخ ) سرزمینی است واقع در سوریه ٔ علیا. پس از آنکه نیابت سلطنت به آن تی پاتر خواهرزاده ٔ اسکندر متوفی رسید وی وارد این سرزمین شد و او ری دیس را که بر ضد او مشغول دسایس بود گرفته توقیف کرد. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 1992 - 1...
-
دسیسه
لغتنامه دهخدا
دسیسه . [ دَ سی س َ / س ِ ] (از ع ، اِ) دسیسة. مکر. حیله . توطئه . فتنه . عداوت . ج ، دَسائس ، دَسایس . و رجوع به دسیسة شود.- دسیسه باز؛ حیله باز. مکار. فتنه گر.- دسیسه بازی ؛ عمل دسیسه باز.- دسیسه کار ؛ توطئه چین . مکار. فریب کار.- دسیسه کاری ؛ عم...
-
لاپ
لغتنامه دهخدا
لاپ . (اِخ ) قوم آرناؤد به دو قسمت منقسم میشود و لاپ شعبه ای است از قسمتی موسوم به توسکا و محل آنها در سنجاق اریکری میباشد. این قوم اخلاق قدیمه ٔ خودرا بیش از دیگر طوائف آرناؤد حفظ کرده اند و بیشتر آنها زندگانی شبانی میورزند و در جنگ ها نهایت جسور ...
-
ژی ژیس
لغتنامه دهخدا
ژی ژیس . (اِخ ) نام زنی که به دستور پروشات مادر اردشیر دوم استاتیرا زوجه ٔ او را مسموم کرد. شرح آن واقعه چنین است : پروشات که از دیرگاهی قصد کشتن استاتیرا زن اردشیر را داشت بالاخره به دسایس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت ژی ژیس نا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. یاسلطان احمد ثالث پسر سلطان محمد رابع، بیست وسومین از سلاطین عثمانی . مولد او به سال 1083 هَ . ق . / 1673م . وی به سال 1115 / 1703 م . جانشین برادر خود مصطفی خان دوم ، که بدست ینگی چریان و علما خلع شده بود، گردید و پ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تکودار. اباقاخان میل داشت که پس از او پسرش ارغون ایلخان شود ولی چون این ترتیب با یاسانامه ٔ چنگیزی که سلطنت را حق ارشد شاهزادگان زنده میدانست مخالفت داشت پس از فوت او امرا و شاهزادگان مغول برادر او تکودار را بسلطنت برداشتند و ...
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا ح...