کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در و همسایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
در کردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - بیرون کردن . 2 - گنجانیدن ، داخل کردن .
-
دم در
فرهنگ فارسی معین
کشیدن ( ~. دَ.کِ دَ) (مص ل .) 1 - سکوت کردن ، خاموش شدن . 2 - مردن ، نفس بند آمدن .
-
هفت در
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (اِمر.) کنایه از: هفت سیاره .
-
جان در
لغتنامه دهخدا
جان در. [ دَ ](نف مرکب ) جلاد. (ناظم الاطباء). درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . (ناظم الاطباء).
-
دیوانه در
لغتنامه دهخدا
دیوانه در. [ دی ن ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار با 581 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
در بازیدن
لغتنامه دهخدا
در بازیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درباختن . باختن . رجوع به درباختن شود.
-
در باغی
لغتنامه دهخدا
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...
-
در چکاندن
لغتنامه دهخدا
در چکاندن . [ دُ چ َ /چ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اشک ریختن : درم از دیده چکانست بیاد لب لعلت نظری باز به من کن که بسی در بچکانم .سعدی .
-
در شاندن
لغتنامه دهخدا
در شاندن . [ دُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف دُر فشاندن . دُر افشاندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به شاندن شود.
-
در صورت
لغتنامه دهخدا
در صورت . [ دَ رَ ] (اِ مرکب ) در حالت . (ناظم الاطباء).
-
در صورتی
لغتنامه دهخدا
در صورتی . [ دَ رَ ] (حرف ربط مرکب ، ق مرکب ) در حالی . در موقعی .- در صورتی که ؛ در حالتی که . در وقتی که . (ناظم الاطباء).- || کلمه ٔ شرط به معنی اگر. (ناظم الاطباء).
-
در غلبکین
لغتنامه دهخدا
در غلبکین . [ دَ غ َ ب َ / دَ غ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از برهان ). رجوع به در غلبکن شود.
-
در غلپکن
لغتنامه دهخدا
در غلپکن .[ دَ غ َ ک َ / دَ غ ُ پ َ ک َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به در غلبکن شود.
-
در غلپکین
لغتنامه دهخدا
در غلپکین . [ دَ غ َ پ َ / دَ غ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) در غلبکین . در غلبکن . رجوع به در غلبکن شود.