کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درپی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درپی
/darpi/
معنی
تکۀ پارچهای که بر پارگی جامه بدوزند؛ پینه؛ پاره: ◻︎ سیهگلیم خری ژندهجل پشمآکند / که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو (سوزنی: ۸۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درپی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) پینه ، وصله ، تکه ای پارچه که بر پارگی جامه دوزند.
-
درپی
لغتنامه دهخدا
درپی . [ دَ ](اِ) درپه . درپین . دربه . دربی . پینه و پیوندی که برجامه دوزند. (برهان ). اگرچه اصل آن درپی بوده ، به فتح بای پارسی ، اکنون به کسر، با اعمی و موسی قافیه کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رقعه . (از منتهی الارب ).وصله . و ژنگ . پاره : جئة؛ د...
-
درپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دربی، دربه، درپه، درپین› [قدیمی] darpi تکۀ پارچهای که بر پارگی جامه بدوزند؛ پینه؛ پاره: ◻︎ سیهگلیم خری ژندهجل پشمآکند / که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو (سوزنی: ۸۰).
-
درپی
دیکشنری فارسی به عربی
بعد
-
واژههای مشابه
-
پی درپی
فرهنگ فارسی معین
(پِ دَ پِ) (ق مر.) پیاپی ، متوالی ، یکی پس از دیگری .
-
پی درپی
لغتنامه دهخدا
پی درپی . [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) پیاپی . یکی پس دیگری . متواتر. علی الاتصال . (آنندراج ). مسلسل . دَمادَم . متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی . پشت سر یکدیگر : چندگاه اینچنین برود و به می هر شبم عیش بود پی درپی . نظامی .مکافاءة، کفاء؛ پی در...
-
پی درپی
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) peydarpey پیاپی؛ پشتسرهم؛ یکیپسازدیگری.
-
پی درپی
دیکشنری فارسی به عربی
ثابت , مستمر
-
درپی چیزی بودن
دیکشنری فارسی به عربی
احضر
-
پی درپی زدن
دیکشنری فارسی به عربی
خفيق
-
حملا ت پی درپی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضائق
-
واژههای همآوا
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...