کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درنفس
معنی
(دَ. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ق .) دردَم ، فوری ، بی درنگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنفس
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ق .) دردَم ، فوری ، بی درنگ .
-
درنفس
لغتنامه دهخدا
درنفس . [ دَ ن َ ف َ ] (ق مرکب ) درزمان . فی الحال . (شرفنامه ٔ منیری ). درحال . دردم . درلحظه . (ناظم الاطباء). فوراً. بی درنگ . دردم . آناً : نبردند پیشش مهمات کس که مقصود حاصل نشد در نفس . سعدی .نبینی که آتش زبانست و بس به آبی توان کشتنش در نفس . ...
-
جستوجو در متن
-
per se
دیکشنری انگلیسی به فارسی
per se، درنفس خود، فی نفسه، بخودی خود، مستقیما
-
perse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسون، درنفس خود، فی نفسه، بخودی خود، مستقیما
-
فتادن
لغتنامه دهخدا
فتادن . [ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص ) افتادن : خداوندا چو آید پای بر سنگ فتد کشتی در آن گردابه ٔ تنگ . نظامی .گر نه ز صبح آینه بیرون فتادنور تو بر خاک زمین چون فتاد؟ نظامی .رباخواری از نردبانی فتادشنیدم که هم درنفس جان بداد. سعدی .رجوع به افتادن شود.
-
رباخوار
لغتنامه دهخدا
رباخوار. [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) سودخوار. پاره خور.(یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورنده ٔ سود مرابحه . پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) : رباخواری از نردبانی فتادشنیدم که هم درنفس جان بداد...
-
سفن
لغتنامه دهخدا
سفن . [ س َ ف َ ] (ع اِ) پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه ٔشمشیر وصل کنند تا گرفت خوب شود. (غیاث ) (از آنندراج ). پوست درشت مانند پوست نهنگ و مثل آن . (منتهی الارب ). پوست سوسمار. (دهار). پوست درشت بر دسته ٔ کارد وشمشیر. ج ، اسفان ، سفون ....
-
اضمار
لغتنامه دهخدا
اضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی در فارسی ، پنهان کردگی . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در دل گرفتن ...
-
نفس
لغتنامه دهخدا
نفس . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) دم . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (بحر الجواهر). دمه . (دهار) (مهذب الاسماء). هوائی که از دهان موجود زنده در حال تنفس خارج شود. (از بحر الجواهر). و آن جذب نسیم است از راه بینی یا دهان برای ترویح قلب...