فتادن . [ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص ) افتادن :
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردابه ٔ تنگ .
گر نه ز صبح آینه بیرون فتاد
نور تو بر خاک زمین چون فتاد؟
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم درنفس جان بداد.
رجوع به افتادن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتادن . [ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص ) افتادن :
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردابه ٔ تنگ .