کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درنشاندن
/darnešāndan/
معنی
نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر؛ نشاندن؛ جا دادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنشاندن
لغتنامه دهخدا
درنشاندن . [ دِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . قرار دادن . اجلاس . ارداف : استرداف ؛ از پی درنشاندن خواستن . (دهار). || بسختی فروبردن . استوار کردن . فرو بردن با زخم و ضرب چیزی را در چیزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). هصهصة. (از منتهی الارب ) : بر اندازه ٔ ...
-
درنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنشانیدن، درنشاختن› [قدیمی] darnešāndan نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر؛ نشاندن؛ جا دادن.
-
جستوجو در متن
-
درنشاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] darnešāxtan = درنشاندن
-
هصهصة
لغتنامه دهخدا
هصهصة. [ هََ هََ ص َ ] (ع مص ) درخستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درنشاندن . || عیب کردن . (منتهی الارب ).
-
درنشاندگی
لغتنامه دهخدا
درنشاندگی . [ دَ ن ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی درنشانده . پیوند. (ناظم الاطباء). و رجوع به درنشاندن شود.
-
درنشاننده
لغتنامه دهخدا
درنشاننده . [ دَ ن ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نشاننده .قرار دهنده . مردف . (دهار). رجوع به درنشاندن شود.
-
ارعاظ
لغتنامه دهخدا
ارعاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُعظ، به معنی جای درنشاندن پیکان در تیر که بالای آن پیچند.
-
رعبة
لغتنامه دهخدا
رعبة. [ رِ ع َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رُعب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رُعب در معنی (جای درنشاندن ...) شود.
-
اجثاء
لغتنامه دهخدا
اجثاء. [ اِ ] (ع مص ) بزانو درنشاندن . (تاج المصادر). بر زانو نشانیدن . (منتهی الارب ). || ایستاده کردن کسی بر اطراف انگشتان . (منتهی الارب ).
-
هص
لغتنامه دهخدا
هص . [ هََ ص ص ] (ع مص ) افشردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به پای سپردن چیزی را و شکستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درنشاندن . (منتهی الارب ). رجوع به هصهصة شود.
-
ارصاع
لغتنامه دهخدا
ارصاع . [ اِ ] (ع مص ) درنشاندن در چیزی (چنانکه نیزه را). || سخت خستن به نیزه . (منتهی الأرب ). ناپیدا کردن سنان در مطعون . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب بچه شدن خرمابن . (منتهی الأرب ).
-
استرداف
لغتنامه دهخدا
استرداف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ردیف کردن خواستن . (منتهی الارب ). || به ترک نشاندن خواستن . از پی درنشاندن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). از پی خود سوار کردن خواستن .
-
اندرنشاختن
لغتنامه دهخدا
اندرنشاختن . [ اَ دَن ِ ت َ ] (مص مرکب ) درنشاندن . نصب کردن : یکی خانه را زآبگینه بساخت زبرجد به هرجای اندر نشاخت .فردوسی .همی شاه را تخت پیروزه ساخت همان تاج را گوهر اندر نشاخت . فردوسی .و رجوع به نشاختن شود.
-
تنصیل
لغتنامه دهخدا
تنصیل . [ ت َ ] (ع مص ) برنشاندن تیغ و پیکان و سنان و بیرون کشیدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). پیکان درنشاندن در تیر،و پیکان از تیر بیرون کشیدن ، از اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).