کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دررسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دررسیدن
/darre(a)sidan/
معنی
۱. رسیدن؛ فرارسیدن.
۲. بهموقع رسیدن.
۳. ناگاه وارد شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
arrive
-
جستوجوی دقیق
-
دررسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. رِ دَ) (مص ل .) 1 - رسیدن ، به موقع رسیدن . 2 - فراهم شدن .
-
دررسیدن
لغتنامه دهخدا
دررسیدن . [ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . اندر رسیدن . فرا رسیدن . درپیوستن . در عقب آمدن . ملحق شدن . پیوستن . اتباع . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ادراک . (از منتهی الارب ). الحاق . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تدارک . (تار...
-
دررسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] darre(a)sidan ۱. رسیدن؛ فرارسیدن.۲. بهموقع رسیدن.۳. ناگاه وارد شدن.
-
واژههای مشابه
-
تنگ دررسیدن
لغتنامه دهخدا
تنگ دررسیدن . [ ت َ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تنگ رسیدن . رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
التحاق
لغتنامه دهخدا
التحاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دررسیدن به کسی یا چیزی و چسبیدن بدان . (اقرب الموارد).
-
حفز
لغتنامه دهخدا
حفز. [ ح َ ف َ ] (ع اِ) نهایت و هنگام دررسیدن چیزی . (منتهی الارب ). اجل . امد. (اقرب الموارد).
-
لحاق
لغتنامه دهخدا
لحاق . [ ل َ ] (ع مص ) لحق . (منتهی الارب ). الحاق . ادراک . دررسیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن جرجانی ). دریافتن . (منتخب اللغات ).
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دِ ] (ع مص ) دررسیدن اسب جانور دشتی را. || پیاپی شدن چیزی بر چیزی . || در پی آواز رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُدارکة. و رجوع به مدارکة شود. || اندریافتن . (المصادر زوزنی ).
-
لحوق
لغتنامه دهخدا
لحوق . [ ل ُ ] (ع مص ) باریک میان گردیدن . (منتهی الارب ). باریک میان شدن . (تاج المصادر). || بهم شدن دو چیز. بهم شدن دو چیز یا بیشتر. (منتخب اللغات ). پیوستن چیزی به چیزی . به دنبال چیزی پیوستن . پیوستن . رسیدن . دررسیدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جر...
-
اتباع
لغتنامه دهخدا
اتباع . [ اِ ] (ع مص ) پیروی کردن . از پی رفتن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی رفتن . از پس فراشدن . || بازپس داشتن . در پی داشتن . || دررسانیدن . (زوزنی ). || واپس کردن . (زوزنی ). || در پی فرستادن . || رسیدن بکسی . دررسید...
-
مألة
لغتنامه دهخدا
مألة. [ م َءْ ل َ ] (ع مص ) بر غفلت و بی خبری دررسیدن کار و آماده نبودن جهت آن و ندانستن . مأل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) مرغزار. ج ، مِئال . || آسیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
وخض
لغتنامه دهخدا
وخض . [ وَ ] (ع مص ) درخلانیدن نیزه چنانکه درنگذرد به جانب دیگر یا درخستن به نیزه بی مبالغه . (منتهی الارب ). طعنه زدن چنانکه در جوف نیوفتد. (تاج المصادر بیهقی ). نیزه زدن کسی را چنانکه در درون وی درآید و از جای دیگر سر بدر نکند و بی مبالغه نیزه زدن ...
-
ابتکار
لغتنامه دهخدا
ابتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن . (زوزنی ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن . بامداد از جای رفتن . || اول چیزی دریافتن . بنوبر و اول چیزی دست یافتن . نوباوه ٔ چیزی واگرفتن . (زوزنی ). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن . (تاج المصاد...