کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخواه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درخواه کردن
لغتنامه دهخدا
درخواه کردن . [ دَ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن . استدعا کردن . تقاضا نمودن : کسی که جام میش در ازل نصیب افتادچرا به حشر کنند این گناه از او درخواه . خواجه ٔ شیراز(از آنندراج ).چون عبداﷲ از قم به حضرت رشید رسید یکهزار درهم از خاصه ٔ مال ...
-
جستوجو در متن
-
درخواستن
لغتنامه دهخدا
درخواستن . [ دَ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن . (آنندراج ). استدعا کردن . عرض نمودن . از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن . خواستن . آرزو داشتن . التماس کردن . (ناظم الاطباء). تقاضا کردن . مسألت . تمنی کردن : از خداوندخسروان درخو...
-
نسخت کردن
لغتنامه دهخدا
نسخت کردن .[ ن ُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . یادداشت کردن : استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد. (تاریخ بیهقی ص 383). من این پیغام را نسخت کردم و به درگاه بردم . (تاریخ بیهقی ص 328). امیر گفت سخت سهل است ، عارض توئی ، نام هر یکی نسخت کن . (تا...
-
رفع
لغتنامه دهخدا
رفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن ، خلاف وضع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). |...
-
مرکب
لغتنامه دهخدا
مرکب .[ م َ ک َ ] (ع اِ) برنشستنی از ستور. (منتهی الارب ). اسب . آنچه برآن سوار شوند از قسم مواشی ، اکثر به معنی اسب مستعمل است . (از غیاث ) (آنندراج ). اسب بارگی . باره . برنشستی . برنشست . برنشستنی . بارگیر. سواری . ولید. ج ، مراکب : مجلس و مرکب و ...
-
تشریف
لغتنامه دهخدا
تشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشر...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...
-
مال
لغتنامه دهخدا
مال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموارد). هر آنچه در تصرف و در ید کسی باشد. خواسته و ثروت و دولت و توانگری . زر و ملک . (ناظم ال...
-
بانو
لغتنامه دهخدا
بانو. (اِ) رئیسه . و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و «واو» علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است . (یادداشت مؤلف ). رئیسه . (یادداشت مؤلف ).زن . برابر آقا. خانم . خاتون . خاتون خانه . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ص 188)....
-
کاشمر
لغتنامه دهخدا
کاشمر. [ م َ ] (اِخ )کشمیر و اکنون نیز ترشیز را کاشمر نامند. (برهان قاطع چ معین ). نام قریه ای است از قرای ولایت ترشیز و آن را کشمر و کشمیر نیز گفته اند گویند زردشت حکیم پیغمبر زردشتیان دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کشته یکی در اینجا و...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...