کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درایان
/darāyān/
معنی
در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] darāyān در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.
-
جستوجو در متن
-
بی ننگی
لغتنامه دهخدا
بی ننگی . [ ن َن ْ] (حامص مرکب ) (از: بی + ننگ + ی ) از ننگ بدور بودن (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). || بی عاری و بی وقاری و بی شرمی . (ناظم الاطباء) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان .سوزنی .
-
هرزه درای
لغتنامه دهخدا
هرزه درای . [ هََ زَ / زِ دَ ] (نف مرکب ) مرکب از هرزه + درای که مخفف دراینده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کنایت از پوچ گوی و هرزه گوی و یاوه گوی باشد. (برهان ). پرگوی و یاوه گوی . (ناظم الاطباء) : در کاروان ما جرس قال و قیل نیست راه سخن به هرزه در...
-
سالک یزدی
لغتنامه دهخدا
سالک یزدی . [ ل ِ ک ِ ی َ ] (اِخ ) از شعرای اواخر قرن یازدهم هجری قمری است که او هم به ملاسالک معروف بود و مدتی در شیراز شانه رنگ میکرده و درلباس درویشان به اصفهان رفته و پس از مدتی بهند رفته و در خدمت عبداﷲ قطب شاه هند (1066 - 1085 هَ . ق .) بود و ا...
-
کاظمای نصرآبادی
لغتنامه دهخدا
کاظمای نصرآبادی . [ ظِ ی ِ ن َ ] (اِخ ) شاعر خوش گوئی است و خالی از ملاحت نیست . شعرش اینست : رود به باد دلی کز هوا نرسته درست چو خوشه ای که در آن دانه ای نبسته درست کجاست آنکه مرا منع کوی او میکردتباه گشتم و دل همچنان نشسته درست حدیث هرزه درایان بعق...
-
گدایی
لغتنامه دهخدا
گدایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص ) عمل گدا. کار گدا. دریوزه . (آنندراج ). ساسانیة. (دهار). کدیه . گدیه . بینوایی . تنگدستی . افلاس . درویشی . سؤال بکف . شحاذت . مسکنت . فقر. بی چیزی . سؤال آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردمان سؤال نماید. هبنقع. ...
-
یافه
لغتنامه دهخدا
یافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص ) بیهوده . (لغت فرس ) . هرزه و بیهوده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). بیهوده و یاوه و باطل و بی معنی و هرزه . (ناظم الاطباء) : کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گردان که جهان یافه و گردانستا. دقیقی .سوی کاردانانش نامه نوشت که ...
-
استاد
لغتنامه دهخدا
استاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان . سوزنی .ز گوهر سفتن استادان هراسندکه قیمت مند...
-
غایت
لغتنامه دهخدا
غایت . [ ی َ ] (ع اِ) غایة. پایان . نهایت . سرانجام . پایان کار. (زمخشری ). نسبت به آن غایی است . ج ، غای و غایات . (از قطرالمحیط).پایان هر چیزی از زمان و مکان . (منتهی الارب ) : و ناصحان وی باز نموده بودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است . (تاریخ بی...