کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانشمند بهادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانشمند بهادر
لغتنامه دهخدا
دانشمند بهادر. [ ن ِ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیر...) از سرداران غازان خان و اولجایتو سلطان است . وی فتح هرات کرد و ملک فخرالدین صاحب هرات را بمصالحه داشت و پس از فتح هرات قصد تصرف قلعه ٔ اختیارالدین کرد و این قلعه را ملک فخرالدین به یکی از گماشتگان خود...
-
واژههای مشابه
-
دانشمند حاجب
لغتنامه دهخدا
دانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی حصار زرنوق فرستاد و بنصیحت او اهالی ایل شدند و پیشکش فرستادند و از غضب چنگیز ایمن ماندند. نیز هنگامی که چنگیز ...
-
دانشمند نبیه
لغتنامه دهخدا
دانشمند نبیه . [ ن ِم َ دِ ن َ ] (اِخ ) (امیر...) نام یکی از ندیمان و ملازمان درگاه مسعود غزنوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 48 و 180 و 257 و چ فیاض ص 10 و 53 و 183 و 185 و 256).
-
ابراهیم بن محمدبن دانشمند
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن محمدبن دانشمند. [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم دانشمندی شود.
-
روح پاک یا دانشمند
دیکشنری فارسی به عربی
استخبارات
-
جستوجو در متن
-
لاغری
لغتنامه دهخدا
لاغری . [ غ َ ] (اِخ ) نام پسر امیر دانشمند بهادر، از سران لشکر اولجایتو سلطان ، حافظ ابرو گوید چون میان ملک فخرالدین حاکم هرات و امیر دانشمند بهادر که از جانب اولجایتوبه تصرف آن شهر گماشته شده بود جنگ درگرفت و بوساطت برخی قرار بر این شد که ملک فخرال...
-
طوغان
لغتنامه دهخدا
طوغان . (اِخ ) از سران لشکری اولجایتو سلطان و ظاهراً پسر امیر دانشمند بهادر سردار اولجایتوست . وی در فتح گیلان (706 هَ . ق .) همراه سلطان بود و نیز پس از کشته شدن امیر دانشمند بهادر به نیرنگ غوریان در پای قلعه ٔ اختیارالدین به دست جلال الدین محمد سام...
-
طوطک بلا
لغتنامه دهخدا
طوطک بلا. [ طو طَ ک ِ ب َ] (اِخ ) از معاصرین سلطان الجایتو و از خاصان امیر دانشمند بهادر. چون الجایتو قصد تصرف هرات کرد و امیر دانشمند بهادر را برای تصرف آن شهر و بدرگاه آوردن امیر فخرالدین فرستاد این طوطک بلا چند کرت به پیام و سفارت از جانب مخدوم خو...
-
طغای
لغتنامه دهخدا
طغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از پسران دانشمند بهادر معاصر سلطان اولجایتو. رجوع به فهرست ذیل جامعالتواریخ رشیدی و حبیب السیر چ خیام ص 372 و 373 شود.
-
کاجوی
لغتنامه دهخدا
کاجوی . (اِخ ) (امیر ...) از دلاوران درگاه دانشمند بهادر. دانشمند بهادر رااین کلمات خوش آمد به رفتن حصار راغب و مایل گشت پسر خود لاغری را پیش خواند و گفت با بیست تن از شجعان سپاه و مبارزان درگاه بحصار رود و در عقب او کاجوی را با ده مرد دیگر بفرستاد و...
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَ ] (ص ، اِ) حکیم و فیلسوف و دانشمند. (ناظم الاطباء). حکیم و دانشمند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). دانا و خردمند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دانا و بخرد. (فرهنگ خطی ). حکیم و دانا. (فرهنگ جهانگیری ). حکیم و فیلسوف وعاقل...
-
یام
لغتنامه دهخدا
یام . (مغولی ، اِ) به مغولی اسپ چاپار را گویند. (از فرهنگ وصاف ). اسبی را گویند که در هر منزلی بگذارند تا قاصدی که به سرعت رود بر آن سوار شود تا منزل دیگر. (برهان ). اسبی که در راههای دور در هر منزلی گذارند تا رونده سوار شود و خبر به منزل برساند و به...
-
اهل
لغتنامه دهخدا
اهل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) شایسته و سزاوار. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: هو اهل لکذا. واحد و جمع در آن یکسان است . ج ، اهلون و اهالی و آهال و اَهلات و اَهَلات . (منتهی الارب ). لایق . مستحق . صالح . ازدر. درخور. سزاوار. بایا. با...