کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دام و دانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
در دام افتاد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَبَقَ (وَقَعَ) في الشّرک
-
جستوجو در متن
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم و جو و جز آن : پر از میوه کن خانه را تا بدرپر از دانه کن خنبه را تا بسر. ابوشکور.میازار مو...
-
دانه چین
لغتنامه دهخدا
دانه چین . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که دانه چیند. که دانه برچیند. که دانه از زمین بردارد : هواست دانه و من دانه چین و هاویه دام اگر به دانه نمانم بدام درمانم . سوزنی .در پناه پهلوان کبک و تذرو آرد برون چوژکان دانه چین از بیضه ٔ شاهین و باز. سوزنی .جه...
-
دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dānak] ‹دان› dāne ۱. هستۀ میان برخی از میوهها.۲. (کشاورزی) تخم گیاه؛ بذر.۳. (زیستشناسی) تخم میوه.۴. هریک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آنها؛ حبه: ◻︎ پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را ...
-
آشیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšiyān = آشیانه: ◻︎ کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همیبردش تا به سوی دانه و دام (سعدی: ۱۲۲).
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) مطلق دانه را گویند. (برهان ). دانه . دانه ٔ هر چیز. حبه . مخفف دانه است . (برهان ). تخم هر چیز که بکارند و بروید. (آنندراج ) : دان است و دام خال و خم زلف آن صنم من سال و ماه بسته بدان دان و دام دل . سوزنی .فراخی در جهان چندان اثر کردکه یک ...
-
پنبه دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pambedāne دانههای پنبه که به مصرف خوراک دام میرسد و روغن آن برای طبخ غذا و نیز در صابونپزی به کار میرود؛ پنبهتخم.
-
صاید
لغتنامه دهخدا
صاید. [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صید است : رفت و دانه خورد و اندر دام ماندصایدش کشت و بخورد و کام راند. (مثنوی ).رجوع به صائد...شود.
-
زودرام
لغتنامه دهخدا
زودرام . (ص مرکب ) آنکه بزودی رام شود. (آنندراج ) : آن مرغ زودرام که آوردمش کمین دام فریب آب که و دانه ٔ که بود.وحشی (از آنندراج ).
-
ماش
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.)گیاهی است از تیرة پروانه - واران که دارای برخی گونه های پایاست . انواع بسیار از این گیاه وجود دارد و غالباً همراه یکی از غلات (گندم ، جو) کاشته می شود. برگ ها و ساقه اش علوفة خوبی جهت دام ها هستند و دانه هایش در اغذیه مصرف می شود.
-
دوستانه
لغتنامه دهخدا
دوستانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به دوست . || از روی دوستی و محبت و رفاقت . (ناظم الاطباء). محبانه . (آنندراج ) : دشمن ارچه دوستانه گویدت دام دان گرچه ز دانه گویدت .مولوی .
-
بازچیدن
لغتنامه دهخدا
بازچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (آنندراج ). گسترده را پیچیدن . منبسطی را درنوردیدن . بساط را جمع کردن . مقابل گستردن . واچیدن : عنقا شکار کس نشود، دام بازچین کانجا همیشه باد بدست است دام را. حافظ. || گردآوردن . جمع کردن . فراهم کردن . دانه دانه...
-
چنه
لغتنامه دهخدا
چنه . [ چ ِ ن َ ] (اِ) دانه باشد بغایت ریزه که خوراک مرغان کنند. (جهانگیری ). دانه . و این مختصر چینه است .(شرفنامه ٔ منیری ). مخفف چینه که دانه ٔ مرغان است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مخفف چینه . دانه . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خ...
-
گلدام
لغتنامه دهخدا
گلدام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) در اصل دام خردی است ، امادر عرف بمعنی مطلق دام است . (آنندراج ) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزدبشکند آینه و بر سر راهش ریزد. میرزا معز فطرت (از آنندراج ).تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ا...
-
چینه
لغتنامه دهخدا
چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چنه . دانه ٔ مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه ای که مرغان خورند. (غیاث اللغات ). علف مرغ بود. (اوبهی ). دانه که مرغان خورند. آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند. (یادداشت مؤلف ). در تداول گناباد خ...