کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغی شدن
لغتنامه دهخدا
داغی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اثر داغ گرفتن بر اندام . در عداد داغداران در آمدن آدمی یا حیوان . || عیب دار شدن . معیوب شدن . || شهرت یافتن . رسوا گشتن . || کهنه شدن و ازاین جهت است که کهنه را داغینه گویند. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
hot box
داغی سرمحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] اصطلاحی عامیانه برای سرمحوری (bearing) که بیشازحد گرم شده باشد
-
لیلی داغی
لغتنامه دهخدا
لیلی داغی . [ ل َ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 8500گزی خاور شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . کوهستانی . دارای 176 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع د...
-
دانه داغی
لغتنامه دهخدا
دانه داغی . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سیاه زخم .
-
قبله داغی
واژهنامه آزاد
نام کوهی است در روستای قبله مسجد
-
hot-box detector
آشکارساز داغی سرمحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] افزارهای الکتریکی برای اندازهگیری دمای نسبی جعبۀ سرمحور (bearing) خطنوردها که در کنار خطوط اصلی راهآهن در نقاط خاص نصب میشود
-
hot-box detector system
سامانۀ آشکارساز داغی سرمحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سامانهای مرکب از آشکارساز داغی سرمحور و نشانکها/ سیگنالهای نوری و رادیوییای که برای آگاهی مسئولان ایمنی قطار از داغی سرمحور ارسال میشود
-
کاظم خان قراچه داغی
لغتنامه دهخدا
کاظم خان قراچه داغی . [ ظِ ن ِ ق َ چ َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ گلستانه آمده است : کاظم خان قراچه داغی از امرای دولت نادریه در ایام نادرشاه در اوائل در سلک صحبت یساولان انتظام داشت بسبب خدمات نمایان که ازو روز بروز به ظهور میرسید و وفور ذهن و حدت ذک...
-
عمر قره داغی
لغتنامه دهخدا
عمر قره داغی . [ ع ُ م َ رِ ق َ رَ ] (اِخ ) (ملا...) وی عالم در نحو و منطق و تفسیر بود. در سال 1213 هَ .ق . در قره داغ متولدشد و به سال 1281 هَ .ق . درگذشت . او راست : 1- شرح الاعراب ، در نحو. 2- شرح رسالةالاَّداب . و حواشیی نیز برحاشیه ٔ عبدالحکیم و...
-
حسن قره چه داغی
لغتنامه دهخدا
حسن قره چه داغی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ رَ چ َ ] (اِخ ) رجوع به حسن علیاری شود.
-
جستوجو در متن
-
گُر
لهجه و گویش گنابادی
gor در گویش گنابادی یعنی زبانه کشیدن آتش ، مشتعل شدن هیزم ، گرما و داغی در اعضای بدن ، درد موضعی ، آتش
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...
-
وسم
لغتنامه دهخدا
وسم . [ وَ ] (ع مص ) نشان کردن و داغ نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || چیره شدن بر کسی در خوبی و زیبایی و جمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نیکویی غلبه کردن .(تاج المصادر بیهق...