وسم . [ وَ ] (ع مص ) نشان کردن و داغ نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || چیره شدن بر کسی در خوبی و زیبایی و جمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نیکویی غلبه کردن .(تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) عیب . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || نشان . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). داغی که به آهن تافته کنند. (فرهنگ فارسی معین ). داغ .(منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، وسوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- وسم دادن ؛ داغ کردن و داغ نهادن و نشان کردن . (ناظم الاطباء).
|| درختی است که برگ آن خضاب است . (المنجد) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.