کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داعی الاسلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
داعی الدعاة
لغتنامه دهخدا
داعی الدعاة. [ عِدْ دُ ] (اِخ ) عبدالجباربن اسماعیل بن عبدالقوی و حاج بن عبدالقوی نیز گفته اند. از بازماندگان انصار فاطمیین به مصر بود از پس آنکه دولت آنان برفته بود، او با گروهی از باطنیه ٔ اسماعیلیه و غیر آنان اتفاق کرد و عماره ٔ یمنی در میان آنان ...
-
داعی الدعاة
لغتنامه دهخدا
داعی الدعاة. [ عِدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) در درجات و مراتب هفتگانه ٔ اسماعیلیه یعنی ناطق و اساس و امام و حجت و داعی و مأذون و مستجیب ، گاهی میان حجت جزایر و امام درجه ای ذکر میکنند باسم باب که شاید همان است که گاهی هم «حجت اعظم » نامیده میشود و در طریقه...
-
داعی العلوی
لغتنامه دهخدا
داعی العلوی . [ عِل ْ ع َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به داعی صغیر شود.
-
داعی الیمنی
لغتنامه دهخدا
داعی الیمنی . [ عِل ْ ی َ م َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن الامام القاسم بن محمد الحسنی الیمنی امیر زیدی (1040-1121 هَ. ق .) وی مردی شجاع و فقیه و با فرهنگ برآمد. پدر او امارت صعدة و نواحی آن داشت و چون 1066 درگذشت ، عم وی اسماعیل متوکل بجای پدر وی بنشست د...
-
داعی الدعاة
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dā'iyoddo'āt ۱. دعوتکنندۀ دعوتکنندگان؛ رئیس دعاة.۲. در فرقۀ اسماعیلیه، رئیس مجلس دعوت.
-
داعي السلام
دیکشنری عربی به فارسی
صلح طلبان
-
داعی الی ا
لغتنامه دهخدا
داعی الی ا. [ اِ لَل ْ لاه ] (اِخ ) شاه داعی ، شاعر شیرازی . رجوع به داعی (شاه ...) و داعی شیرازی شود.
-
داعی الی ا
لغتنامه دهخدا
داعی الی ا. [ اِلَل ْ لاه ] (اِخ ) الامام الناصر للحق حسن بن علی بن الحسین بن زیدبن عمربن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . و او را کتبی است در فقه بر مذهب زیدیه و گفته اند نزدیک صد کتاب دارد و صاحب الفهرست بعضی از آن کتب را نام برده اس...
-
داعی الی الحق
لغتنامه دهخدا
داعی الی الحق . [ اِ لَل ْ ح َق ق ] (اِخ ) رجوع شود به حسن بن زیدبن احمدبن الباقر. (تاریخ گزیده ).
-
داعی الی الحق
لغتنامه دهخدا
داعی الی الحق . [ اِ لَل ْ ح َق ق ] (اِخ ) رضابن هادی . کیا بزرگ . وی شاه غازی رستم را با پنجهزار دیلم به سال 521 هَ . ق . هنگامیکه سلطان مسعود سلجوقی نواده ٔ سنجر به مازندران تاخته کمک کرده است . این کیابزرگ را اسپهبد اردشیر (568-602) حکومت ناحیه ٔ ...
-
داعی الی الحق
لغتنامه دهخدا
داعی الی الحق . [ اِ لَل ْ ح َق ق ] (اِخ ) لقب ابوعبداﷲ محمد زیدبن [ اسماعیل بن حسن بن زیدبن ] محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی (ع ). ملک دیلم (271 - 288 هَ . ق .) برادر حسن بن زید. رجوع به داعی ، ابوعبداﷲ محمدبن زید شود. (از الفهرست ابن الن...
-
جستوجو در متن
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِ) وزنی معادل ششصد و چهل مثقال . منی معادل چهل سیر. داعی الاسلام آرد: من تبریز که یک مقیاس وزن ایران است برای کشیدن اجناس که تقسیم بر چهار چارک میشود، هر چارک ده سیر و هر سیر شانزده مثقال است . پس یک من تبریز معادل 640 مثقال میشود....
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مص...
-
مستجیب
لغتنامه دهخدا
مستجیب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجابة. || اجابت کننده . (غیاث ). جواب گوینده . قبول کننده . رواکننده : بهر آن گفت آن رسول مستجیب رمز الاسلام فی الدنیا غریب . مولوی (مثنوی ).رجوع به استجابة شود. || یکی از درجات هفتگانه ٔ دعوت اسماعیلیا...
-
تپق زدن
لغتنامه دهخدا
تپق زدن . [ ت ُ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) داعی الاسلام در ذیل «تپق » آرد: بند شدن سر سم چهارپا بزمین هنگام رفتن بطوری که نزدیک به افتادن شود. (فرهنگ نظام ). از کلمه ٔ ترکی تپق ، بمعنی غوزک پا. از اشتالنگ لنگیدن . تپق زدن پای آدمی یا ستور؛ از مچ و مفصل ا...