کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالحرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارالحرب
/dārolharb/
معنی
۱. سرزمین دشمن که در آنجا جنگ کنند؛ شهر دشمن.
۲. [قدیمی] سرزمینهای خارج از ممالک اسلامی را میگفتند که با مسلمانان در جنگ بودند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالحرب
لغتنامه دهخدا
دارالحرب . [ رُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) جایی که در آن جنگ باید کرد. || کشور کفار که مطیع اسلام نباشند. چون اینچنین ملک لایق غزا کردن است ، دارالحرب گفتند. (آنندراج ).
-
دارالحرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dārolharb ۱. سرزمین دشمن که در آنجا جنگ کنند؛ شهر دشمن.۲. [قدیمی] سرزمینهای خارج از ممالک اسلامی را میگفتند که با مسلمانان در جنگ بودند.
-
دارالحرب
واژهنامه آزاد
دار الحرب به سرزمینی گفته می شود که کافران در آن سکونت دارند و احکام کفر در آن جا نافذ و جاری است. [۱] مقابل آن دار الاسلام قرار دارد.
-
جستوجو در متن
-
Dar al-harb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارالحرب
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
-
متجمر
لغتنامه دهخدا
متجمر. [ م ُ ت َ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) فراهم آمده . (آنندراج ). فراهم آمده و مجتمع شده . || با هم دوچار شده . (ناظم الاطباء). || خیمه زده و چادرزده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مقیم گردیده در دارالحرب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجمر شود.
-
استجمار
لغتنامه دهخدا
استجمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با سنگ استنجا کردن . به سنگ استنجا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). استنجا کردن بسنگ ریزه . (منتهی الارب ). استنجاء به احجار. || مقیم گردیدن لشکر به دارالحرب . (منتهی الارب ). || گرد آمدن قومی بر کار. (منتهی الارب ). || سخت شد...
-
تجمر
لغتنامه دهخدا
تجمر. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن قوم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراهم آمدن مردم . (آنندراج ). || واداشته شدن لشکر در ثغر. (تاج المصادر بیهقی ). مقیم گردیدن لشکر به دارالحرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تجمر الجیش حبس فی...
-
کینه گاه
لغتنامه دهخدا
کینه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه . (آنندراج ). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع . (ناظم الاطباء). رزمگاه . دارالحرب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرانمایه دستور گفتش به شاه نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه . دقیقی .بترسم ک...
-
خمس
لغتنامه دهخدا
خمس . [ خ ُ ] (ع اِ) پنج یک . (ناظم الاطباء). یک پنجم . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، اَخماس . || (اصطلاح فقه ) بدان که در هفت چیز به مذهب حضرت صادق (ع ) خمس واجب است : اول : غنائم دارالحرب و اگرچه اندک باشد. دوم : معادن و یاقوت و زبرجد و سرمه و قیر و نف...
-
اجمار
لغتنامه دهخدا
اجمار. [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن لشکر به دارالحرب و بازنگردانیدن آن : اَجمر السلطان جیشه .(منتهی الارب ). || شتافتن . (منتهی الارب ). زود رفتن . (تاج المصادر). زود برفتن . (زوزنی ). || جستن در قید. || بخور دادن . (منتهی الارب ). بخور کردن . عود و مانند...
-
افتتاح
لغتنامه دهخدا
افتتاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گشادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). مقابل بستن . (از اقرب الموارد). باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : و هم بر این نمط افتتاح کرده شود. (کلیله و دمنه ). || آغاز کردن . (منتهی الارب ) (...
-
تجمیر
لغتنامه دهخدا
تجمیر. [ ت َ ](ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || گره زدن زن گیسوان را پس قفا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). موی بر قفا و گره برزدن .(تاج المصادر بیهقی ). موی سر را جمع کرد...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) از زمین برگرفته . || نوزاده ٔ برزمین افکنده و جز آن . (منتهی الارب ). بچه ٔ افکنده و جز آن که بردارند او را. (منتخب اللغات ). بچه ای که در راه افتاده یافته باشند و آن را از زمین برداشته باشند. (غیاث ). فرزند افکنده . و رجوع ب...