اجمار. [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن لشکر به دارالحرب و بازنگردانیدن آن : اَجمر السلطان جیشه .(منتهی الارب ). || شتافتن . (منتهی الارب ). زود رفتن . (تاج المصادر). زود برفتن . (زوزنی ). || جستن در قید. || بخور دادن . (منتهی الارب ). بخور کردن . عود و مانند آن بر آتش افکندن . (تاج المصادر): اجمر الثوب . || گرد آمدن بر کاری . (منتهی الارب ). گرد آمدن بر چیزی . (تاج المصادر).جمع کردن . گرد بکردن . (زوزنی ). || گره زدن گیسوان پس قفا. || آماده کردن آتش را: اجمر النار. (منتهی الارب ). || هموار گردیدن سپل شتر که خط میان دو سلامای آن باقی نماند: اجمر البعیر. (منتهی الارب ). || حزر کردن بار نخل وحساب و جمع خرص آن : اجمر النخل . (منتهی الارب ). || اجمرت اللیلة؛ پنهان شد در آن ماه نو. (منتهی الارب ). || شامل شدن : اجمر الامر بنی فلان ؛ شامل شد آن کار بنی فلان را. (منتهی الارب ). || ریاضت دادن اسبان و گرد آوردن آنها. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.