کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادآفرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دادآفرید
/dād[']āfarid/
معنی
از لحنهای قدیم موسیقی: ◻︎ سرودی به آواز خوش برکشید / که اکنون تو خوانیش دادآفرید (فردوسی: ۸/۲۸۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دادآفرید
فرهنگ نامها
(تلفظ: dād āfarid) از داد آفریده شده ؛ از نامهای خداوند ؛ (در موسیقی) از الحان قدیم موسیقی ایران .
-
دادآفرید
لغتنامه دهخدا
دادآفرید. [ ف َ ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (برهان ). || (ن مف مرکب ) از دادآفریده شده . آفریده و خلق شده از داد. || (اِ مرکب ) نام سرودی . نام نوائی از موسیقی . (برهان ). نام یکی از سرودهای موسیقی . نام یکی از الحان موسیقی ، سرودی که از قدیم تا ...
-
دادآفرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دادآفرین› (موسیقی) [قدیمی] dād[']āfarid از لحنهای قدیم موسیقی: ◻︎ سرودی به آواز خوش برکشید / که اکنون تو خوانیش دادآفرید (فردوسی: ۸/۲۸۴).
-
دادآفرید
واژهنامه آزاد
شفق
-
جستوجو در متن
-
دادآفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: dād āfarin) (در قدیم) پدید آورندهی عدالت ؛ (به مجاز) خداوند ؛ (در موسیقی ایرانی) دادآفرید، از الحان قدیم موسیقی.
-
آفرید
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ آفریدن) 'āfarid ۱. = آفریدن۲. آفریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهآفرید، دادآفرید، گردآفرید، ماهآفرید.
-
یزدان آفرید
لغتنامه دهخدا
یزدان آفرید. [ ی َ ف َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) یزدان آفریده . آفریده ٔ یزدان . مخلوق خدا. خلق خدا. (یادداشت مؤلف ). || به عقیده ٔ کریستنسن سرود دینی بوده است . دادآفرید. دادارآفرید. (یادداشت مؤلف ).
-
آفرید
لغتنامه دهخدا
آفرید. [ ف َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آفریده در اعلام و اسماء مرکبه ، چون به آفرید و دادآفرید و گردآفرید و ماه آفرید : یکی خوب چهره پرستنده دیدکجا نام او بود ماه آفرید. فردوسی .چو هنگامه ٔ زادن آمد پدیدیکی دختر آمد ز ماه آفرید. فردوسی .ابا خواهر خویش به آ...
-
سرود
لغتنامه دهخدا
سرود. [ س ُ ] (اِ) پهلوی «سرت » ، «سروت » (رجوع کنید به سرودن )، بلوچی «سروده » (موسیقی )، افغانی «سرود» (تصنیف ، آهنگ )، اوستا «سراوته » (استماع ) (رجوع کنید به هوبشمان ص 735). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخن . (برهان ). سخن سرودن و سرائیدن . (...
-
باربد
لغتنامه دهخدا
باربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظیر نداشته و سرود مسجع از مخترعات اوست و آن سرود را خسروانی نام نهاده بود. (برهان ). گویند ...
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...