کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیوان
لغتنامه دهخدا
خیوان . [ خ َ ] (اِخ ) پدر صالح است . رجوع به صالح بن خیوان بن خالد شود.
-
خیوان
لغتنامه دهخدا
خیوان . [ خ َ ](اِخ ) نام شهریست بیمن و گویند بت معروف یعوق در قریه ای موسوم به خیوان بوده است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ل ِ ] (اِخ ) ابن خیوان . رجوع به صالح بن حیوان شود.
-
خیوانی
لغتنامه دهخدا
خیوانی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خیوان بن زید است . (از انساب سمعانی ).
-
جشم
لغتنامه دهخدا
جشم . [ ج ُ ش َ ] (اِخ ) ابن خیوان بن نوف بن همدان ، از قبایل عرب بوده است . (تاج العروس ). || قبیله ای است از یمن . (منتهی الارب ).
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن جشم بن خیوان بن نوف الهمدانی . از قحطان ، جدی است جاهلی ، و بنی حجور از فرزندان او باشند. (اعلام زرکلی ، از نهایة الارب ).
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َ دَ ] (اِخ ) یاقوت آرد: مخلافی است به یمن . بین آن و صنعاء شصت فرسنگ و بین آن و خیوان شانزده فرسنگ است . و از حسن بن محمد مهلبی آرد: صعدة شهری آبادان و پرجمعیت است با نعمت و خیری فراوان و بازرگانان از هر شهر روی بدانجا آرند و در آن دباغخان...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حیوان (یا خَیوان ) سبأی . از ابن عمر و عقبةبن عامر و ثابت بن خلاد روایت کند. ابن حبان او را ثقه شمرده است . (حسن المحاضرة ص 115). صاحب تنقیح المقال گوید: وی از صحابه و مجهول الحال است .
-
حجور
لغتنامه دهخدا
حجور. [ ح َ / ح ُ ] (اِخ ) ابن اسلم بن علیان بن زیدبن حاشدبن حشم بن خیوان بن نوف بن همدان . شهر حجور در یمن بنام او میباشد. (معجم البلدان ). جد قبیله ای از همدان و قحطان است . (زرکلی ص 214 از نهایة الارب ص 191 و 192).
-
ارحب
لغتنامه دهخدا
ارحب . [ اَ ح َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از همدان . (منتهی الارب ). و نام ارحب ، مرّةبن دُعام بن مالک بن معاویةبن صَعب بن دُومان بن بَکیل بن جُشَّم بن خَیوان بن نوف بن همدان است و بدان قبیله منسوبست : الابل ُ الارحبیة. (معجم البلدان ). والنجائب الارحبیا...
-
وادعی
لغتنامه دهخدا
وادعی . [ دِ عی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادعةبن عمروبن عامربن ناشج بن رافعبن مالک حاشدبن جشم بن خیوان بن نوف بن همدان که قبیله ای است از همدان و گروهی به آن منسوبند و از آن جمله اند: ابوحصین مسروق بن الاجدع الهمدانی وادعی از اهل کوفه . محمدبن حسین بن ...
-
یمن
لغتنامه دهخدا
یمن . [ ی َ م َ ] (اِخ ) ناحیتی است از عرب آبادان و خرم و با نعمت بسیار و کشت و برز و مراعی و در قدیم مستقر ملوک آنجا شهر سعده بوده و سپس صنعا مستقر ملوک گردیده است و شهرک جرش و ناحیت صمدان و شهر سام و شهر دمار و شهر منکث و شهر صهیب و سریر از این ناح...