کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرگی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .
-
واژههای مشابه
-
خیرگی چشم
لغتنامه دهخدا
خیرگی چشم . [ رَ / رِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریکی چشم . روزکوری چشم . (ناظم الاطباء). ضعف بصر. (زمخشری ) : آفتاب رای شاه را از... ظالم تیرگی و چشم انصاف او را از صدمات حار حوادث خیرگی مباد. (سندبادنامه ). || ماتی چشم در نگاه . عمق...
-
جستوجو در متن
-
ذهول
دیکشنری عربی به فارسی
گيج کردن , خيرگي
-
dazes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخشان، خیرگی، گیج کردن، منجمد شدن، خیره کردن، ژولیده کردن
-
daze
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیره کننده، خیرگی، گیج کردن، منجمد شدن، خیره کردن، ژولیده کردن
-
تجاسر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجبر، تجری، تمرد، جسارت، خیرگی، طغیان، گردنکشی، گستاخی، یاغیگری ۲. دلیری کردن، گستاخی کردن
-
تعجب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهت، حیرت، خیرگی، شگفتی، عجب ۲. بهشگفت آمدن، حیرت کردن، شگفتزده شدن
-
بهت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی ۲. ماتزده ۳. حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن
-
دربه
فرهنگ فارسی معین
(دُ بِ یا بَ) [ ع . دربة ] 1 - (مص م .) آزمودن ، آزمایش کردن . 2 - (اِمص .) کار آزمودگی ، خیرگی . 3 - خو گرفتگی .
-
عناد
لغتنامه دهخدا
عناد. [ ع ِ ] (ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن . (منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن . (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بخلاف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن . (از ناظم الاطباء)...
-
سرف
لغتنامه دهخدا
سرف . [ س َ رَ ] (ع مص ) خطا کردن . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || فزونی کردن در جاه و در خرج مال . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسراف . زیاده روی . سرفه به این معنی سرف است ، سرفه خور...
-
جسارت
لغتنامه دهخدا
جسارت . [ ج َ رَ ] (ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری . (از ناظم الاطباء). دلیری . (منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته که جسارت بمعنی تجاوز و گذشتن است لهذا پل را جسر گویند که بدان تجاوز واقع شود، چون در دلیری ...
-
چادر به یک شاخ افکندن
لغتنامه دهخدا
چادر به یک شاخ افکندن . [ دَ / دُ ب ِ ی ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به یک سو زدن چادر رعنائی و خودنمائی را. دور کردن چادر. (آنندراج ). رجوع به یک شاخ شود : کشیده برقع از رخساره گستاخ فکنده چادر از شوخی به یک شاخ . اشرف (از آنندراج ).بر نخل هر شکوفه در ا...