عناد. [ ع ِ ] (ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن . (منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن . (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بخلاف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن . (از ناظم الاطباء). گردنکشی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || ستیزه کردن و از راه بیراه کردن و روان شدن . (آنندراج ). ستیهیدن با کسی . (دهار). ستیزه کردن و لجاج ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). معاندة. || (اِمص ) گردنکشی و تمرد : به اتفاق به نیشابور آمدند و به ترتیب ساز و استکمال آلت مبارزت و استعداد روز عناد مشغول شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 102). || ستیزه و لجاج . لجاجت . لج بازی .خیرگی . خیره سری . خیره چشمی . شوخی . شوخ چشمی . یکدندگی : از عبث و فساد و کفر و عناد و ثقل ارصاد ایشان بر قوافل و ابناء سبیل غیرت بر نهاد او مستولی گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). سیرت بغی و عناد آن گروه در نهاد وی متمکن نشده است . (گلستان سعدی ).
- عناد کردن ؛ متعصب شدن . تعصب به کار بردن . لجاج کردن . لجاجت کردن . خیره چشمی کردن .
- عناد ورزیدن ؛ ستیزه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- || گردنکشی کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.