کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیانت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیانت
/xiyānat/
معنی
انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدعهدی
۲. بیوفایی، پیمانشکنی، عهدشکنی، غدر
۳. بیعصمتی، بیعفتی، زناکاری
۴. دزدی
۵. دغلی، نادرستی، ناراستی
برابر فارسی
دشمنیار
فعل
بن گذشته: خیانت کرد
بن حال: خیانت کن
دیکشنری
betrayal, disloyalty, giveaway, perfidy, treachery
-
جستوجوی دقیق
-
خیانت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدعهدی ۲. بیوفایی، پیمانشکنی، عهدشکنی، غدر ۳. بیعصمتی، بیعفتی، زناکاری ۴. دزدی ۵. دغلی، نادرستی، ناراستی
-
خیانت
فرهنگ واژههای سره
دشمنیار
-
خیانت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . خیانة ] (اِمص .) 1 - غدر، مکر. 2 - نقض عمد. 3 - نادرستی ، دَغَلی .
-
خیانت
لغتنامه دهخدا
خیانت . [ ن َ ] (ع اِمص ) غدر. مکر. حیله . ناراستی . (ناظم الاطباء). دغلی . ناراستی . (غیاث اللغات ). ضد امانت . زنهارخواری . نااستواری . اغلال . (یادداشت مؤلف ). ادهان . (منتهی الارب ). خیانة : سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که ا...
-
خیانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خیانة، مقابلِ امانت] xiyānat انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است.
-
خیانت
دیکشنری فارسی به عربی
تضليل , جرذ , جريمة , خيانة , مکر
-
خیانت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xiyânat طاری: xiyânat طامه ای: xiyânat طرقی: xiyânat کشه ای: xiyânat نطنزی: xiyânat
-
واژههای مشابه
-
بی خیانت
لغتنامه دهخدا
بی خیانت . [ ن َ] (ص مرکب ) که خائن نیست . که خیانت نمی کند. که خیانت پیشه نیست : سلطان آن فرمود در باب من بنده ٔ یگانه مخلص بی خیانت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 86).سخن چون زر پخته بی خیانت گردد و باقی چو او را خاطر دانا به اندیشه بیالاید. ناصرخسرو.رجوع...
-
خیانت کردن
لغتنامه دهخدا
خیانت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ).غَل ّ. غش . (دهار) خون . اختیان . اغلال . ادهان . (منتهی الارب ) : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی...
-
خیانت گری
لغتنامه دهخدا
خیانت گری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل خیانتگر. عمل خائن : از خیانتگری است بدنامی وز بدی هست بد سرانجامی . نظامی .کام دل هست و کامرانی هست در خیانت گری چه آری دست .نظامی .
-
خیانت نمودن
لغتنامه دهخدا
خیانت نمودن . [ ن َ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت کردن . خیانت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ). غش . استغشاش . اغتشاش . (منتهی الارب ).
-
خیانت ورزیدن
لغتنامه دهخدا
خیانت ورزیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خیانت کردن . خیانت نمودن : هر که خیانت ورزد دستش از حساب بلرزد. (گلستان سعدی ).
-
خیانت پسند
لغتنامه دهخدا
خیانت پسند. [ ن َ پ َ س َ ] (نف مرکب ) دوستدار خیانت . آنکه از خیانت روگردان نیست : شنیدم که با بندگانش سر است خیانت پسند است و شهوت پرست .سعدی (بوستان ).
-
خیانت پیشگی
لغتنامه دهخدا
خیانت پیشگی . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل خیانت پیشه . نمک بحرامی . (یادداشت مؤلف ).