خیانت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ).غَل ّ. غش . (دهار) خون . اختیان . اغلال . ادهان . (منتهی الارب ) : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی نیست . (تاریخ بیهقی ). و اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم خیانت کرده باشم . (تاریخ بیهقی ). چنین مقرر گشت مجلس عالی را بوسهل که خیانتی کرده است . (تاریخ بیهقی ). بازگرد و آنچه دیدی و شنیدی بازنمای و خیانت مکن . (تاریخ بیهقی ).
راستی پیشه ٔ خود کن که خیانت کردن
در و دیوار جهان را عسسی میسازد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.