کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
Omar Khayyam
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عمر خیام
-
tentmaker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tentmaker، خیمه دوز، خیام
-
لسان الحق
لغتنامه دهخدا
لسان الحق . [ ل ِ نُل ْ ح َق ق ](اِخ ) عمر. رجوع به عمر خیام و رجوع به خیام شود.
-
خیامی النیسابوری
لغتنامه دهخدا
خیامی النیسابوری . [ خ َی ْ یا می یُن ْ ن ِ ] (اِخ ) نام دیگر حکیم عمربن ابراهیم خیام یا خیامی است . رجوع به «خیام » و «خیامی » شود.
-
زیرتاقی، زیرطاقی
لهجه و گویش تهرانی
کوچه سرپوشیده (نام کوچهای در خیابان خیام)
-
خیوم
لغتنامه دهخدا
خیوم . [ خ ُ ] (ع مص ) ترسیدن . خیم . خیمان . خیمومة. خیام . || مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن . خیم . خیمان . خیمومة. خیام . || برداشتن پای . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیم . خیمومة. خیمان . خیام .
-
خیم
لغتنامه دهخدا
خیم . [ خ َ ](ع اِ) لغتی است در خیمه . (منتهی الارب ). ج ، خیام .
-
منزلگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] manzelgah = منزلگاه: ◻︎ جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست / می خور که چنین فسانهها کوته نیست (خیام: ۷۳).
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) عمر. لقب عمربن ابراهیم ، متخلص به خیام شاعر و حکیم ریاضی و فلکی مشهور. رجوع به خیام عمر و عمربن ابراهیم شود.
-
خیم
لغتنامه دهخدا
خیم . [ خ َ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیام . خیمان . خیمومة. خیوم . || بددلی کردن . خیام . خیوم . خیمان . خیمومه . || مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن . (منتهی الارب ). خیام . خیوم . خیمان . خیمومة. || بر...
-
غازان
لغتنامه دهخدا
غازان . (اِخ ) یکی از امرای دوره ٔ تیموری رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 جزء سوم ص 585 شود.
-
کیف
لغتنامه دهخدا
کیف . [ ] (اِخ ) رجوع به کیفی (اِخ ) و حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 438 شود.
-
سارقبازی
لغتنامه دهخدا
سارقبازی . [ ] (اِخ ) موضعی است در ترکستان به قرب آب مرغاب . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 154 شود.
-
علاءالدوله
لغتنامه دهخدا
علاءالدوله . [ ع َ ئُد دَ ل َ ] (اِخ ) ملک . معاصر خیام و ساکن ری بوده است . او راست : مهجة التوحید. (کشف الظنون ).
-
صدوف
لغتنامه دهخدا
صدوف . [ ] (اِخ ) نام یکی از دو کافر مالداری که قصد شتر صالح کردند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 38 شود.