کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خِلَافَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خِلَافَ
فرهنگ واژگان قرآن
مخالفت - برعکس هم -بعد
-
واژههای مشابه
-
خلاف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضد، عکس، مباین، نقیض ۲. مخالف، مغایر، ناسازگار، ناساز، ≠ موافق، سازگار ۳. تخطی، تخلف، سرپیچی ۴. جرم، گناه ۵. ناروا، ناحق ≠ حق ۶. خطا، لغزش ≠ صواب ۷. دروغ، نادرستناراست ≠ راست ۸. ناشایست ≠ شایست ۹. مخالفت، اختلا
-
خلاف
فرهنگ واژههای سره
ناسازگار، نایکسان، وارونه
-
خلاف
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) ناسازی ، مخالفت . 2 - (ص .) ضد، مخالف . 3 - ناحق ، دروغ .
-
خلاف
لغتنامه دهخدا
خلاف . [ خ َل ْلا ] (ع ص ) ستیزه جوی . جنگجو. خصیم . (ناظم الاطباء).
-
خلاف
لغتنامه دهخدا
خلاف . [ خ ِ ] (ع اِ) نوعی از بید است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درخت بید را گویند. چنین گویند که در عهد قدیم تخم او در زمین افتاده و بخلاف معهود درخت او برآمد و بزرگ شد. بدین سبب ، عرب او را خلاف نام نهاد و این تعریف خلیل بن...
-
خلاف
لغتنامه دهخدا
خلاف . [ خ ِ ] (ع مص ) مخالفت کردن . منه : خالفه مخالفةً و خلافاً. || واپس ایستاده شدن . || موافقت نکردن . منه : خالفها الی موضع آخر. || نزد زن کسی به پنهانی رفتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : هو یخالف فل...
-
خلاف
دیکشنری عربی به فارسی
مخالفت , عدم موافقت , اختلا ف , ناسازگاري , اختلا ف عقيده , نفاق , شقاق
-
خلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خِلاف] xa(e)lāf ۱. [مقابلِ وفاق] ناسازگاری؛ مخالفت.۲. (اسم، صفت) عمل ناشایست.۳. (اسم) (حقوق) جرم پایینتر از جنحه.۴. (اسم، صفت) سخن ناحق و دروغ.۵. (اسم، صفت) [عامیانه] بزهکار؛ خلافکار.۶. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] نوعی درخت بید.&l...
-
گربه ٔ خلاف
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ خلاف . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ خ ِ / خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گربه بید. (آنندراج ) : گر پادشاه نامیه را تقویت کندخون پلنگ چرخ خورد گربه ٔ خلاف .رکنای مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
خلاف کردن
واژگان مترادف و متضاد
مرتکبخلاف شدن، جرم کردن، قانونشکنی کردن، تخلف کردن، تخطی کردن
-
خلاف کار
فرهنگ واژههای سره
تبهکار
-
بر خلاف
فرهنگ واژههای سره
ب هوارون
-
وعده خلاف
لغتنامه دهخدا
وعده خلاف . [ وَ دَ / دِ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه برخلاف قول و قرار خود عمل کند. بد وعده . بدقول . آنکه وعده کند و وفا نکند. بدقول و آنکه وفای به وعده و قرار خود نمی کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : فکنده اند بدنبال زلف خویش مراچو قرض دار پریشان بتان وعد...