کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خيزران الهند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خيزران الهند
معنی
درخت خون سياوشان , خيزران , باعصاي خيزران تنبيه کردن , چوبدستي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خيزران الهند
دیکشنری عربی به فارسی
درخت خون سياوشان , خيزران , باعصاي خيزران تنبيه کردن , چوبدستي
-
واژههای مشابه
-
خیزران
فرهنگ نامها
(تلفظ: xeyzarān) (عربی) نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند ؛ (در اعلام) نام مادر امام محمد تقی(ع).
-
خیزران
واژگان مترادف و متضاد
چوب، عصا، نی، نیهندی
-
خیزران
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ زَ) (اِ.) قسمی نی مغزدار که دارای ساقه های راست و محکم و بلند و خوشرنگ است . از شاخه های آن عصا و چوبدست سازندواز برگ وپوست آن ریسمان و فرش بافند.
-
خیزران
لغتنامه دهخدا
خیزران . [ خ َ زُ ] (اِخ ) مادر امام محمدتقی امام شیعیان : و رضا علیه السلام او را [ مادر امام محمدتقی را ] خیزران نام نهاده است . (تاریخ قم ص 200).
-
خیزران
لغتنامه دهخدا
خیزران . [ خ َ زُ ] (اِخ ) مادر موسی الهادی خلیفه ٔ عباسی است . (یادداشت مؤلف ).
-
خیزران
لغتنامه دهخدا
خیزران . [ خ َ زُ ] (اِخ ) مکانی است بنزدیکی رصافه ٔ بغداد. قبر امام ابوحنیفه و محمدبن اسحاق بدانجاست . (از معجم البلدان ).- دارالخیزران ؛ بنائی است بمکه که خیزران کنیز خلیفه آنرا ساخت . (از ناظم الاطباء).
-
خیزران
لغتنامه دهخدا
خیزران . [ خ َ زُ / زَ ] (ع اِ) ریشه های دراز در زمین از درخت هندی و نی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از چوب و نی باشد که بخم شدن نشکند و از آن تازیانه سازند. (برهان قاطع). نوعی از نی هندی که بخم شدن نشکند و از آن تازیان...
-
خیزران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیزُران] (زیستشناسی) xeyzarān ۱. گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقههای راست و بلند و برگهایی شبیه خرما که از ساقۀ آن عصا، چوبدستی، و نیزه، و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش، و از مغز آن تباشیر تهیه میشود؛ بامب...
-
حب خیزران
لغتنامه دهخدا
حب خیزران . [ ح َب ْ ب ِ خ َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حبی است نافع خنازیر را فیقرا، ایارج ، هر یک سه درم ، نماریقون دودرم ونیم ، انزروت چهاردرم ، تربد هفت درم . جاوشیر یک مثقال ، نوشادر دو مثقال ، سقمونیا یک مثقال ، کوفته و بیخته و به آب بسرشند. مقدار شربت ...
-
خیزران بلدی
لغتنامه دهخدا
خیزران بلدی . [ خ َ زُ / زَ ن ِ ب َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )مورد اسفرم را گویند و آن آس بری است گرم و خشک . (برهان ) (از آنندراج ). مورد اسپرم . (یادداشت مؤلف ).
-
خیزران دست
لغتنامه دهخدا
خیزران دست . [ خ َ / دَ ] (ص مرکب ) از صفات اسب است . (از آنندراج ) : از پشت سمند خیزران دست زین باز گشاده بر زمین جست .نظامی .
-
خیزران دم
لغتنامه دهخدا
خیزران دم . [ خ َ / دُ ] (ص مرکب ) از صفات اسب است . (از آنندراج ) : ای زرین نعل آهنین سم ای سوسن گوش خیزران دم . انوری (از آنندراج ).بگاه کوه کندن آهنین سم گه دریا بریدن خیزران دم .نظامی .
-
خیزران مثجر
لغتنامه دهخدا
خیزران مثجر. [ خ َ زُ / زَ ن ِ م ُ ث َج ْ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیدانبوب دار. (منتهی الارب ). رجوع به ثجر شود.