کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوش نقش و نگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوش آیند
فرهنگ فارسی معین
( ~. یَ) (ص فا.) = خوشایند: مقبول ، دلپذیر، پسندیده .
-
خوش حال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - شاد، شادمان ، بشاش .2 - کامران ،کامروا. 3 - نیکبخت ، سعادتمند .
-
خوش خوشک
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ شَ) (ق مر.) اندک - اندک ، کم کم .
-
خوش خیم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - خوش خلق ، نیک نهاد. 2 - در اصطلاح پزشکی : بی خطر.
-
خوش دامن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (اِمر) نک خُشدامن .
-
خوش یمن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. یُ) [ فا - ع . ] (ص مر.) خجسته .
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
کردن ( ~. خُ. کَ دَ) (مص ل .) مهارت یافتن .
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص مر.) 1 - بازیچه ، مسخره . 2 - رام ، مطیع ، زبون .
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) 1 - (اِمر.) پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود. 2 - (شب جم .) کلمة تحسین به معنی ، آفرین ، مرحبا.
-
دست خوش
لغتنامه دهخدا
دست خوش . [ دَ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) دست خشک . دستمال . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دستار.
-
باد خوش
لغتنامه دهخدا
باد خوش . [ دِخوَ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نسیم . (دهار) (دستور اللغه ) (زمخشری ). طَلّة. طِلا. (منتهی الارب ).
-
پای خوش
لغتنامه دهخدا
پای خوش . [ خوَ / خُش ْ ] (ص مرکب ) (رشیدی ). رجوع به پای خوشه شود.
-
خلق خوش
لغتنامه دهخدا
خلق خوش . [ خ ُ ق ِ خوَ / خ ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خوی خوب . خوی خوش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خنده ٔ خوش
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ خوش . [ خ َ دَ / دِ ی ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . خنده ٔ شکرین : خنده ٔ خوش زآن نزدی شکرش تا نبردآب صدف گوهرش .نظامی .
-
خوش آوردن
لغتنامه دهخدا
خوش آوردن . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوب آوردن . موافق میل آوردن . کارها بر اثر تقدیر موافق . (یادداشت مؤلف ). || تملق کردن . تملق گفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خوش آوردن بکسی ؛ طبق میل او گفتن . تملق گفتن . برای تملق او گفتاری یا کرداری...