کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوش قلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناخن خوش
لغتنامه دهخدا
ناخن خوش . [ خ ُن ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناخن پریان و آن نوعی از صدف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناخن پریان شود.
-
مایه خوش
لغتنامه دهخدا
مایه خوش . [ ی َ / ی ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) شیرین و خوشمزه . (ناظم الاطباء).
-
باد خوش
لغتنامه دهخدا
باد خوش . [ دِخوَ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نسیم . (دهار) (دستور اللغه ) (زمخشری ). طَلّة. طِلا. (منتهی الارب ).
-
پای خوش
لغتنامه دهخدا
پای خوش . [ خوَ / خُش ْ ] (ص مرکب ) (رشیدی ). رجوع به پای خوشه شود.
-
چنگال خوش
لغتنامه دهخدا
چنگال خوش . [ چ َ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) چنگال خوست باشد. چنگال و هر چیز که درهم مالند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از طعام که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). هر چیز درهم مالیده نیک آمیخته . (ناظم الاطباء). رجوع به چنگال خوست شود.
-
خبر خوش
لغتنامه دهخدا
خبر خوش . [ خ َ ب َ رِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبری که موافق کسی است . خبری که حکایت از امری کند که آن امر موافق و مناسب کسی باشد. بشارت . || پیغام خوش . پیغام مناسب . || مژده .
-
تنگ خوش
لغتنامه دهخدا
تنگ خوش . [ ت َ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیر است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
خلق خوش
لغتنامه دهخدا
خلق خوش . [ خ ُ ق ِ خوَ / خ ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خوی خوب . خوی خوش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خواب خوش
لغتنامه دهخدا
خواب خوش . [ خوا / خا ب ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب راحت . خواب امن . خواب عافیت : غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش و مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو. حافظ. || رؤیای خوش : نشنیدی که آن حکیم چه گفت خواب خوش دید هرکه ا...
-
خنده ٔ خوش
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ خوش . [ خ َ دَ / دِ ی ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . خنده ٔ شکرین : خنده ٔ خوش زآن نزدی شکرش تا نبردآب صدف گوهرش .نظامی .
-
خوش آمدن
لغتنامه دهخدا
خوش آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (مص مرکب ) مطبوع آمدن . مورد پسند قرار گرفتن . نیکو آمدن . مورد پذیرش آمدن . ملایم طبع قرار گرفتن . مایه ٔ لذت بردن شدن : ستایش خوش آید همه خلق راولی سست باشند گاه کرم . ابوشکور (از صحاح الفرس ).بخندید گرسیوز نامجوی ...
-
خوش آوردن
لغتنامه دهخدا
خوش آوردن . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوب آوردن . موافق میل آوردن . کارها بر اثر تقدیر موافق . (یادداشت مؤلف ). || تملق کردن . تملق گفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خوش آوردن بکسی ؛ طبق میل او گفتن . تملق گفتن . برای تملق او گفتاری یا کرداری...
-
خوش افتادن
لغتنامه دهخدا
خوش افتادن . [ خوَش ْ / خُش ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) نکو افتادن .موافق افتادن . مناسب قرار گرفتن . بموقع واقع شدن .
-
خوش اوفتادن
لغتنامه دهخدا
خوش اوفتادن . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ] (مص مرکب ) نکو افتادن . مناسب افتادن . مطبوع افتادن . دلپسند قرار گرفتن : من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاددر قید او که یاد نیاید نشیمنم .سعدی .
-
خوش باد
لغتنامه دهخدا
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) نکو باد. نیکو باد. خوب بادا.