کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوشباش
معنی
(خُ) (اِمر.) تهنیت ، تبریک .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشباش
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) تهنیت ، تبریک .
-
واژههای همآوا
-
خوش باش
لغتنامه دهخدا
خوش باش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد. (ناظم الاطباء).
-
خوش باش
لغتنامه دهخدا
خوش باش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) خوشباشنده . || خوش آمد که تملق باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || خوش آمدگو : بغفلت عمر شد حافظ بیا با ما بمیخانه که شنگولان خوشباشت بیاموزندکاری خوش .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
خوشآیند، خوشایندگویی
واژگان مترادف و متضاد
چاپلوسی، مداهنه، تملق، خوشباش
-
موسموس کردن
واژگان مترادف و متضاد
چاپلوسی کردن، تملق گفتن، خوشباش گفتن
-
موسموس
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجیزگویی، تملق، خوشباش ۲. خوشخدمتی، خوشرقصی
-
خوش نشین
لغتنامه دهخدا
خوش نشین . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که راحت نشسته و جای بسیاری را متصرف شده . (ناظم الاطباء). کسی که هر جا او را خوش آید همان جا ساکن شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : حضور حریفان بس خوش نشین به تخصیص صدر اخص صدر دین . نزاری قهستانی (دستو...