خوش نشین . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که راحت نشسته و جای بسیاری را متصرف شده . (ناظم الاطباء). کسی که هر جا او را خوش آید همان جا ساکن شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
حضور حریفان بس خوش نشین
به تخصیص صدر اخص صدر دین .
من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم
چون نسیم خوش نشین هر دم زمینی خوش کنم .
تا بحسن خوش نشین او شود جایی دچار
نیست چون آب روان یکجا قرار آئینه را.
صراحی بود کودک خوش نشین
ندارد چسان گریه در آستین .
|| نورسیده . تازه آمده . || بیگانه و اجنبی و غریب در میانه ٔ مردم بومی . (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که در شهر یا دهی برای خود معاش کند. خوشباش . (از آنندراج ). آنکه درده منزل دارد ولی جزء بنه بندی نباشد و کشت و زرع نکند از اینرو از ادای مالیات و عوارض ده معاف است . (یادداشت مؤلف ). || اجاره نشین . مستأجر (درتداول مردم قزوین ).
- امثال :
اجاره نشین خوش نشین است ؛ یعنی هر وقت که خواست خانه ٔ دیگر می گیرد و تغییر مکان می دهد.