کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودی
/xodi/
معنی
۱. متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص): هواپیماهای خودی.
۲. [مقابلِ بیگانه] آشنا.
۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] خودپسندی؛ خودخواهی.
۴. (حاصل مصدر) (تصوف) حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده؛ انانیت: ◻︎ از خودی سرمست گشته بیشراب / ذرهای خود را شمرده آفتاب (مولوی: لغتنامه: خودی).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشنا، خویش ≠ اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، ناآشنا
۲. انانیت، انیت
۳. آشنایی
۴. خودمانی، صمیمی
دیکشنری
familiar, friendly, insider
-
جستوجوی دقیق
-
خودی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشنا، خویش ≠ اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، ناآشنا ۲. انانیت، انیت ۳. آشنایی ۴. خودمانی، صمیمی
-
خودی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص نسب .) آشنا.
-
خودی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - خودسری . 2 - انانیت ، هستی .
-
خودی
لغتنامه دهخدا
خودی . [ خوَ / خ ُ ] (ص ) مقابل بیگانه . مقابل غریبه . آشنا. اهل . خویش . قریب . (یادداشت مؤلف ) : چو خود را ز نیکان شمردی بدی نمی گنجد اندر خدایی خودی . سعدی (بوستان ).چو نیکت بگویم بدی می کنی نه با کس که بد با خودی میکنی . سعدی (بوستان ).- امثال ...
-
خودی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خود) xodi ۱. متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص): هواپیماهای خودی.۲. [مقابلِ بیگانه] آشنا.۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] خودپسندی؛ خودخواهی.۴. (حاصل مصدر) (تصوف) حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده؛ انانیت: ◻︎ از خودی ...
-
خودی
دیکشنری فارسی به عربی
عارف , قريب , مالوف
-
واژههای مشابه
-
buddy lasing
لیزرتابی خودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] علامتگذاری هدف با باریکۀ لیزر با استفاده از هواگرد برای حملۀ هواگرد دیگر به آن
-
بی خودی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bixodi ۱. بیهوشی.۲. بیحالی.۳. آشفتگی.
-
friendly fire
آتش خودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آتشی که براثر آن نیروهای خودی بهصورت اتفاقی یا اشتباهی کشته یا زخمی شوند
-
خانه خودی
لغتنامه دهخدا
خانه خودی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش بیارجمند شهرستان شاهرود واقع در 20 هزارگزی خانه بیار. این ناحیه کوهستانی و آب و هوایش معتدل است ، سکنه ٔ آن 400 تن و مذهب اهالی شیعه و زبانشان فارسی است . آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و تنباکو...
-
خودی خود
لغتنامه دهخدا
خودی خود. [ خوَ / خ ُی ِ خوَدْ / خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بنفسه .
-
خودی سوز
لغتنامه دهخدا
خودی سوز.[ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) نام آتشکده ای بوده به آذربایجان . خودیسوز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : در آن خطه بود آتش سنگ بست که خواندی خودی سوزش آتش پرست .نظامی .
-
spontaneous emission
گسیل خودبهخودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گذار اتم یا مولکول از حالت برانگیخته به حالت انرژی پایینتر بدون دخالت میدان الکترومغناطیسی خارجی
-
spontaneous lipolysis
لیپوکافت خودبهخودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی لیپوکافت چربی در شیر خام که بهطور تصادفی و بهعلت سست بودن دیوارۀ گویچههای چربی و کمبود پروتئین روی میدهد