کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودسری
/xodsari/
معنی
۱. خودسر بودن.
۲. سرپیچی از اطاعت؛ سرکشی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استبداد، خودکامگی
۲. تکروی
۳. خودمحوری
۴. تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی
دیکشنری
arbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness
-
جستوجوی دقیق
-
خودسری
واژگان مترادف و متضاد
۱. استبداد، خودکامگی ۲. تکروی ۳. خودمحوری ۴. تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی
-
خودسری
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (حامص .) 1 - خودرایی . 2 - تمرد. 3 - گستاخی .
-
خودسری
لغتنامه دهخدا
خودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود : چه کارم جز د...
-
خودسری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodsari ۱. خودسر بودن.۲. سرپیچی از اطاعت؛ سرکشی.
-
واژههای مشابه
-
خودسری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیرهسری کردن، خودرایی کردن ۲. تمرد کردن، نافرمانی کردن، گستاخی کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، طغیان کردن، نافرمانی کردن ۳. خودکامگی کردن، لجاجت به خرج دادن، کلهشقی کردن، یکدندگی کردن
-
خودسری کردن
لغتنامه دهخدا
خودسری کردن . [ خوَدْ / خُدْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لجاج کردن . خیره سری کردن . استبداد ورزیدن .
-
خودسری مردم
دیکشنری فارسی به عربی
فوضوية
-
جستوجو در متن
-
ابستیناسیون
فرهنگ واژههای سره
خودسری، ستیزش
-
خودسرانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) xodsarāne به میل خود؛ از روی خودسری.
-
خودکامگی
واژگان مترادف و متضاد
استبداد، خودرایی، خودسری، دیکتاتوری
-
استبداد
واژگان مترادف و متضاد
خودرایی، خودسری، خودکامگی، دیکتاتوری، یکدندگی
-
خودرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] ‹خودرایی› xodra'yi خودرٲی بودن؛ به میل خود و بدون مشورت دیگران کار کردن؛ خودسری.
-
خودکامی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودرایی، خودسری، خیرهسری ۲. یکدندگی، لجاجت