کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خواتین
/xavātin/
معنی
= خاتون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواتین
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ معر. ] (اِ.) جِ خاتون ؛ زنان بزرگ .
-
خواتین
لغتنامه دهخدا
خواتین . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خاتون . (از ناظم الاطباء).
-
خواتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خاتون] [قدیمی] xavātin = خاتون
-
جستوجو در متن
-
چتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čatu پرده؛ تجیر: ◻︎ دگر ریاحین چون دختران دامنکش / گرفته گرد خواتین گل زرشک چتو (نزاری: رشیدی: چتو).
-
بسونج ملک آغا
لغتنامه دهخدا
بسونج ملک آغا. [ ] (اِخ ) نام یکی از خواتین و سراری امیرتیمور گورکان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 جزء 3ص 542 شود.
-
غربیله
لغتنامه دهخدا
غربیله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص . (آنندراج ) . || حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال ، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند. || کون و کَچول . نوعی قر. غر.- امثال :نگاه به دست خاله (نه نه ) کن ، مثل خاله (نه نه ) غ...
-
تارتو
لغتنامه دهخدا
تارتو. (اِخ ) پسر «توقان » و نوه ٔ «باتو»: پسر اول «توقان »، «تارتو»، او را خواتین و قومایان بوده اند اما نام ایشان معلوم نشده و دو پسر داشته است ، «تولابوقا» فرزند او معلوم نشد، «کونچاک » پسری داشته بوزبوقا نام . (جامع التواریخ رشیدی ج 2 چ بلوشه ص 1...
-
حظایا
لغتنامه دهخدا
حظایا. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حظیه . به معنی بهره مند و دولتی . || کنیز که از زن پنهان دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : دیگر از خویشان او خاتونی درآمد در خواتین و حظایا با رعونت جوانی چون ووفور مواد شادمانی درخرامیدند. (جهانگشای جوینی ).
-
سراری
لغتنامه دهخدا
سراری . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سُرّیّة، بمعنی کنیز : جمعی از جواری و سراری پدرش در آن قلعه بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). کنیزکی از جمله ٔ سراری با خویشتن برده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چنگیزخان را از خواتین و سراری فرزندان ذکوراً و اناثاً بسیار بودند. (...
-
چاکمبو
لغتنامه دهخدا
چاکمبو. [ ک َ ] (اِخ ) نام برادراورنگ خان پادشاه اقوام کرایت که چنگیزخان مغول دختراو «سرقوینی بیکی » را به پسر چهارمش «تولوی » داد و این زن (دختر چاکمبو) محبوبترین خواتین تولوی و مادرچهار پسر او: منکوی قاآن ، قوبیلای قاآن ، هولاکوخان و اریق بوکا بود....
-
چتو
لغتنامه دهخدا
چتو. [ چ َ ] (اِ) پرده ای باشد که بر روی چیزها پوشند. (برهان ). بمعنی پرده است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ). پرده باشد. (جهانگیری ). پرده و حجابی که بر روی چیزی پوشند. (ناظم الاطباء). پرده . (فرهنگ نظام ) : دگر ریاحین چون دختران دامنکش گرف...
-
عورتینه
لغتنامه دهخدا
عورتینه . [ ع َ / عُو رَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) جنس زن ودختر. در مقابل مردینه و پسرینه . (از فرهنگ فارسی معین ). زن شخص و ناموس او، در اصطلاح اهل خراسان و گناباد : و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات واخوات و خواتین که با ترکان بهم بودند. (جها...
-
یوزآغاج
لغتنامه دهخدا
یوزآغاج . [ یُزْ ] (اِخ ) یا یوزآقاچ . نام محلی در مراغه : از تبریز به قهقرا بازگشت و یکچند روز در یوزآغاج مقام فرمود. (تاریخ غازانی ص 38). به طالع سعد از تبریز بیرون آمد و در یوزآغاج مقام فرمود. (تاریخ غازانی ص 40). چون به سجاس رسید شهزاده خربنده .....
-
دلشادخاتون
لغتنامه دهخدا
دلشادخاتون . [ دِ ] (اِخ ) یکی از چهار دختر دمشق خواجه پسر امیرچوپان ، و از خواتین مهم سلسله ٔ جلایری یا ایلکانیان بود. وی ابتدا به ازدواج سلطان ابوسعید درآمد واز او دختری بزایید که در طفولیت بمرد. و پس از مرگ ابوسعید، همسر امیر شیخ حسن بزرگ ایلخانی ...