کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواببیدَمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی خواب
لغتنامه دهخدا
بی خواب . [ خوا / خا ] (ص مرکب ) که خواب نرود. که خوابش نرود. که دیر خسبد. که کم خسبد. که دیر نخوابد. که خواب دراز نیایدش . مقابل بیدار : چو بهرام دست از خورشها بشست همی بود بیخواب و ناتندرست . فردوسی .بشهراندرون گرد مهراب بودکه روشن روان بود و بیخوا...
-
خواب
واژگان مترادف و متضاد
۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری ۲. پرز ۳. غفلت ≠ هشیاری ۴. بیخبر، غافل
-
hibernation 1, sleep mode
خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] حالتی که در آن پس از انتقال محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، رایانه بدون فعالیت باقی میماند تا بتوان پس از مدتی روند کار برنامهها را بدون تغییر از سر گرفت
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
خواب
لغتنامه دهخدا
خواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقاد. هجعت ...
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...
-
خواب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâv طاری: xov طامه ای: xov طرقی: xow کشه ای: xov نطنزی: xov
-
خواب
دیکشنری فارسی به عربی
حلم , غفوة , نائم , نوم
-
پیر بی خواب
لغتنامه دهخدا
پیر بی خواب . [ رِ خوا / خا ] (اِخ ) گویا مرشدی یعنی پیشوای طریقتی و شیخی از شیوخ صوفیه بوده است که هیچ نمی خفته است . پیری افسانه ای که هیچ نمی خفته است . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی بکسی که دیر یا کم خسبد خاصه اطفال گویند پیر بیخوابست...
-
گنده دمی
لغتنامه دهخدا
گنده دمی . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) صفت گنده دم . رجوع به گنده دم شود.
-
hypopnea
کمدَمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تنفس سطحیتر یا کندتر از حالت عادی
-
halitosis
گَندهدَمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تنفس بدبو
-
hyperpnea
بیشدَمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تنفسی عمیقتر یا سریعتر از تنفس عادی در هنگام استراحت
-
orthopnea
راستدَمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حالتی مرضی که در آن بیمار در وضعیت قائم بهتر میتواند تنفس کند
-
دره دمی
لغتنامه دهخدا
دره دمی . [ دَرْ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12هزارگزی شمال باختری ده شیخ و 2هزارگزی رجبی . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ باباجانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).