کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابیده بود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوابیده باشد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebu طاری: behotabö طامه ای: viyotabu طرقی: behotabö کشه ای: behotebö نطنزی: vahottabu
-
خوابیده باشیم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebima طاری: behotabim طامه ای: viyotabim طرقی: behotabim کشه ای: behotebim نطنزی: vahottabim
-
خوابیده باشید
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebiya طاری: behotabid طامه ای: viyotabid طرقی: behotabid کشه ای: behotebid نطنزی: vahottabid
-
خوابیده باشند
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebânde طاری: behotaband طامه ای: viyotaban(d) طرقی: behotaband کشه ای: behoteban(d) نطنزی: vahottaban(d)
-
تازه خوابیده بودم که مرا صدا کردی .
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâza behottabâɂun ke men-ed vâǰ ka. طاری: tâǰa behottaboyun go mun-ed vâǰ ka. طامه ای: tâza viyotebeɹon ke mun-ed vâǰ ka. طرقی: tâza behotaboyo, to mon-ed vâǰ ka. /tâza behotaboyo, vâǰ-ed kardo. کشه ای: tâza behotteboyo ke mun-ed vâǰ ka. نطن...
-
جستوجو در متن
-
یک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] yekpahlu ۱. لجوج؛ سرسخت و خودرٲی؛ یکدنده.۲. (قید) قرارگرفته بر روی یک پهلوی خود: او یکپهلو خوابیده بود.
-
خوفته
لغتنامه دهخدا
خوفته . [ ت َ/ ت ِ ] (ن مف ) خفته . خوابیده . (املاء دیگر کلمه ٔ خفته ) : تا بعد از یک چندی شبی در خانه خوفته بود از روزن شکل دختری نزول کرد. (جهانگشای جوینی ).
-
تیچیانو
لغتنامه دهخدا
تیچیانو. [ ن ُ ] (اِخ ) از نقاشان مشهور ایتالیاست . (1477-1576 م .) او در رنگ آمیزی چیره دست و سرآمد هنرمندان مکتب ونیز بود. آثار او سرشار ازهنر و هم آهنگی و لطف بود. بهمین علت هیچکس نمی توانست با او برابری و رقابت کند. او شخصیت های تاریخی و مذهبی و ...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یعقوب بن عبدالحق مرینی ،سلطان ناصرلدین اﷲ، مکنی به ابویعقوب . از پادشاهان دولت مرینی در مغرب اقصی بود. به سال 685 هَ . ق . پس از وفات پدر مردم بدو بیعت کردند. ابتدا در جزیرةالخضراء بود. پس به فاس مهاجرت کرد. با دشمنان و مدعی...
-
مرغاد
لغتنامه دهخدا
مرغاد. [ م ُ غادد ] (ع ص ) مرد سخت خشمناک که هیچ نشنود. (منتهی الارب ). کسی که از شدت خشم پاسخ شخص را ندهد. (از اقرب الموارد). || بیماری که اندک سستی و ناتوانی در وی باشد. || خوابیده ٔ ناتمام خفته . || به شک در کاری شونده ، و مردد درآمیخته رای که وجه...
-
نابوت
لغتنامه دهخدا
نابوت . (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است : نابوت (به معنی میوه ها) مرد اسرائیلی بود از یزرعیل ، که وی را در پهلوی قصر آحاب پادشاه تاکستانی بود پادشاه را رغبت بدان تاکستان افتاده خواست که آن را بخرد و یا اینکه تاکستان بهتری به نابوت داده معاوضه نمای...
-
کالانوس
لغتنامه دهخدا
کالانوس . (اِخ ) نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد. از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی...
-
خواباندن
لغتنامه دهخدا
خواباندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) مخفف خوابانیدن . انامه . (یادداشت بخط مؤلف ). در خواب کردن . موجب خواب کسی را فراهم کردن تا بخوابد : جوان را برآن جامه ٔ زرنگاربخواباند و آمد بر شهریار. فردوسی . || نقش زمین کردن . از حال ایستاده به حال خوابیده درآور...
-
سردرگلیم
لغتنامه دهخدا
سردرگلیم . [ س َ دَ گ ِ ] (اِ مرکب ) نام بازیی است و آن چنان باشد که جمعی در جاهابخوابند و چیزی بر سر خود کشند و شخصی میدیده باشد،بعد از آن شخص سر در کنار شخص دیگر نهد و آنهائی که خوابیده بودند جاها را تغییر دهند و سر در گلیم یا لحاف کشند، بعد از آن ...
-
نافع قمی
لغتنامه دهخدا
نافع قمی . [ ف ِ ع ِ ق ُم ْ می ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی «به طباخی مشغول بوده همتش به آن راضی نشده ... این بیت را گفته بود:یک سر رشته وجود و سر دیگر عدم است نیست فرقی به میان این چه حدوث وقدم است .و به خدمت مولانا عبدالرزا...