کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمت
لغتنامه دهخدا
خمت . [ خ ُ ] (اِ) خم بزرگ . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
خمط
لغتنامه دهخدا
خمط. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) هر گیاهی که مزه ٔ تلخی گرفته باشد. || بار اندک از هر درخت . || هر درخت بی خار. || درختی مانند کنار. || درختی کشنده . || میوه ٔ پیلو. || ثمر نوعی از سماروغ . || ترش . || تلخ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان...
-
خمط
لغتنامه دهخدا
خمط. [ خ َ م َ ] (ع مص ) تکبر کردن و خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمط
لغتنامه دهخدا
خمط. [ خ َ م ِ ] (ع ص ) موج زن . منه : بحر خمط الامواج ؛ دریای موج زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمط
لغتنامه دهخدا
خمط. [ خ َ] (ع مص ) بریان کردن گوشت . منه : خمط اللحم خمطاً. || نیک ناپختن گوشت . منه : خمط اللحم خمطاً. || بازکردن پوست چارپای حلال گوشت و بریان کردن آن . منه : خمط الجدی . || کردن شیر را در خیک . || خوشبوی شدن و فاسد گردیدن بوی آن . (منتهی الارب ) ...
-
خَمْطٍ
فرهنگ واژگان قرآن
هر گياهي است که کمي تلخ مزه باشد ، و هر چه بگذرد ، تلختر شود .
-
جستوجو در متن
-
بهشت عدن
لغتنامه دهخدا
بهشت عدن . [ ب ِ هَِ ت ِ ع َ ] (اِخ ) یا باغ عدن مذکور در عهد عتیق (پیدایش 2) که آدم و حوا در آن میزیستند ولی بجهت نافرمانی از امر خدا از آن طرد شدند. این بهشت بهشت زمینی و دجله و فرات از رودهای آن بوده است . با پیدایش مفهوم مسیح در نزد یهود امید باز...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) جاودان . جاودانی . جنات عدن ای ، اقامة. (ناظم الاطباء).- بهشت عدن ؛ بهشت اقامت . جنات عدن : یکی چون بهشت عدن ، یکی چون هوای دوست یکی چون گلاب تلخ ، یکی چون بت بهار. فرخی .بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتردر بهشت عدن خواهی کشت ...
-
غالب طهرانی
لغتنامه دهخدا
غالب طهرانی . [ ل ِ ب ِ طِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: نامش اسداﷲخان و اصلش از آذربایجان . در سن شباب از آداب پیری کامیاب ، به ارباب طریقتش رغبتی است صادق ، و به تکمیل نفس شائق ، به اخلاف پسندیده موصوف و به صفای صوری و معنوی معروف ، با احباب صد...
-
یک سر
لغتنامه دهخدا
یک سر. [ ی َ / ی ِ س َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دارای یک سر. آنکه یک سر دارد. (یادداشت مؤلف ).- یک سر و دوگوش ؛ لولو. کخ . بُغ. فازوع . (یادداشت مؤلف ) : گریه مکن بچه به هوش آمده بخواب جونم یک سر و دوگوش آمده . دهخدا. || مطیع یک رئیس . (ناظم الاطباء)....
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...