کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلوق
/xaluq/
معنی
مادهای خوشبو که قسمت عمدۀ آن زعفران بود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلوق
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) بوی خوش .
-
خلوق
لغتنامه دهخدا
خلوق . [ خ َ ] (ع اِ) نوعی از بوی خوش که خلاق نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی بوی خوش که قسمت اعظم آن زعفران است و رنگ آن مایل بسرخی یا زردی است . (یادداشت بخط مؤلف ) : چون دیگر روز بود ملک عدی را بخواند بیامد و پیش ملک بنشست و از او بوی خلوق همی آم...
-
خلوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xaluq مادهای خوشبو که قسمت عمدۀ آن زعفران بود.
-
جستوجو در متن
-
احامرة
لغتنامه دهخدا
احامرة. [ اَ م ِ رَ ] (ع اِ) گوشت و می و خلوق که بوی خوش باشد. (منتهی الارب ).
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتران سفید. مقابل شوم . واحد ندارد. شتران نیکو.- ناقه ٔ حضار ؛ شتران ماده ٔ قوی نیک رو.|| خلوق بر روی دختر و آن نوعی از خوشبوی است . (آنندراج ).
-
مضنونة
لغتنامه دهخدا
مضنونة. [ م َ ن َ] (ع اِ) نوعی از خوشبوی که خلوق گویند. غالیه . (ناظم الاطباء). غالیه . عطر. نوعی ماده ٔ خوشبوی برای شست و شوی و شانه زدن موی سر. (از ذیل اقرب الموارد).
-
تخلق
لغتنامه دهخدا
تخلق . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دروغ فرابافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دروغ گفتن . (زوزنی ). بربافتن دروغ را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خَلوق بر خویشتن کردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظ...
-
خلوقی
لغتنامه دهخدا
خلوقی . [ خ َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی یاقوت است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به الجماهر بیرونی شود.- یاقوت خلوقی ؛ قسمی زبرجد هندی زرد سیر. (یادداشت بخط مؤلف ). این یاقوت را خلوقی بدان جهت گویند که از حیث رنگ شبیه است به خلوق که نوعی عطر است . (یادداش...
-
ذکورة
لغتنامه دهخدا
ذکورة. [ ذُ رَ ] (ع اِ) ج ِ ذَکَر. شرمهای مردان . (آنندراج ). || ج ِ ذکَر. نران . نرینگان . ذکور. ذِکار. ذِکارَه . ذُکران . ذِکَرَه . || طائفه ٔ مردان . خیل مردان . || ذکورةالطیب ، و ذکارةالطیب ؛ بوی خوش بی رنگ . عطری که در آن رنگ نباشد، تا مردان نیز...
-
مخلق
لغتنامه دهخدا
مخلق . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) تیر هموارکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیر نسوکرده . (مهذب الاسماء). || نیک تشکیل شده و بطور کمال صورت بسته شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). کودک صورت پدید آمده . (مهذب الا...
-
مخلق
لغتنامه دهخدا
مخلق . [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) شخصی که چیزی را به بوی خوش و زعفران طلا کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که خلوق که نوعی از خوشبوی است طلا می کند. (ناظم الاطباء). || تمام خلقت گرداننده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب ال...
-
ملاب
لغتنامه دهخدا
ملاب . [ م َ ] (معرب ، اِ) نوعی است از بوی خوش . (مهذب الاسماء). فارسی معرب است و آن نوعی از بوی خوش است . (المعرب جوالیقی ص 316). نوعی از بوی خوش یا آن زعفران است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عطری شبیه خَلوق یا زعفران . (از اقرب ال...
-
تخلیق
لغتنامه دهخدا
تخلیق . [ ت َ ](ع مص ) به خَلوق اندودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). طلا کردن کسی را به بوی خوش و زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معطر گردانیدن چیزی را به بوی خوش . (اقرب الموارد) (المنجد). || تمام خلق گردانیدن . (تاج المصادر...
-
متخلق
لغتنامه دهخدا
متخلق . [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) خلق و خوی نیک آموزنده . (آنندراج ). آموزنده ٔ خوشخوی . (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند : و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است . (تاریخ قم ص 220). || کسی که خود را ...