کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاصرَوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ روییدن و رُستن) ruy ۱. = روییدن۲. روینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودروی.
-
روی
دیکشنری فارسی به عربی
انتهي , خارصين , علي , علي متن , نحو
-
خلاص شدن
واژگان مترادف و متضاد
خلاصییافتن، نجات یافتن، رها شدن، آزاد شدن، فراغتیافتن، آسوده شدن
-
خلاص کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نجاتدادن، رهاندن، آزاد کردن، رهانیدن ≠ گرفتار کردن ۲. اعدام کردن، کشتن ۳. آسوده کردن، خلاصی بخشیدن، خلاصی یافتن
-
زر خلاص
لغتنامه دهخدا
زر خلاص . [ زَ رِ / زَرْ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که از بوته برآمده باشد. (آنندراج ). بی بار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یعنی زر خالص که از بوته بیرون آرندش ... (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص . (غیاث اللغات ) : شاه فرمود تا به مجلس خاص بر مح...
-
تیر خلاص
لغتنامه دهخدا
تیر خلاص . [ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیری که با رولور پس از تیرباران محکومی در مغزش خالی کنند سرعت مرگ محکوم را.
-
خلاص بخشیدن
لغتنامه دهخدا
خلاص بخشیدن . [ خ ِ /خ َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) رهایی بخشیدن . خلاصی بخشیدن .
-
خلاص دادن
لغتنامه دهخدا
خلاص دادن . [ خ ِ / خ َ دَ ] (مص مرکب ) رهایی دادن . خلاصی بخشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. (ذخیره خوارزمشاهی ).ارجو که بسعی و اهتمام ت...
-
خلاص شدن
لغتنامه دهخدا
خلاص شدن . [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رهایی پیدا کردن . رستگاری پیدا کردن . نجات یافتن . رهایی یافتن . رستن . رهیدن . جستن از. (یادداشت بخط مؤلف ) : سعدی درین کمند بدیوانگی فتادگر دیگرش خلاص شود زیرکی شود.سعدی .
-
خلاص کردن
لغتنامه دهخدا
خلاص کردن . [ خ ِ / خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رهانیدن . رهاندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : از بند گرانم خلاص کردند و ملک موروثم خاص . (گلستان سعدی ). تا بیگناه را خلاص کند. (نصیحة الملوک ).استطاعت در طریق عشق بازی آفت است کی کند پروانه را از شعله بال و پر...
-
خلاص یافتن
لغتنامه دهخدا
خلاص یافتن . [ خ ِ / خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رها شدن : یعنی ای مطرب شده با عام و خاص مرده شو چون من که تا یابی خلاص . مولوی .بندی مهر تو نیابد خلاص غرقه ٔعشق تو نبیند کنار. سعدی (طیبات ).دانند عاقلان بحقیقت که مرغ روح وقتی خلاص یافت کزین آش...
-
خلاص بخش
لغتنامه دهخدا
خلاص بخش . [ خ ِ / خ َ ب َ ] (نف مرکب ) رهایی بخش . خلاصی بخش .
-
خلاص جویان
لغتنامه دهخدا
خلاص جویان . [ خ ِ / خ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب )رهایی جویان . در حال طلب آزادی و رهایی : زید از پس او چو سایه پویان وز سایه ٔ او خلاص جویان .نظامی .
-
خلاص شده
لغتنامه دهخدا
خلاص شده . [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رسته . رهاشده . کنایه از رستگاری . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلاص کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أراحَ