کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفیه نویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خفیه نویس
/xofyenevis/
معنی
در دورۀ قاجار، نویسندۀ نامههای محرمانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفیه نویس
لغتنامه دهخدا
خفیه نویس . [خ ُ ی َ / ی ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه وقایع را غیر آشکارو پنهانی می نویسد و بنزد رئیس می برد. آنکه وقایع رابدون آنکه کسی مطلع شود کما هو حقه می نویسد و به نزد حاکم می برد. (یادداشت بخط مؤلف ). || پلیس مخفی بزمان ناصرالدین شاه . (یادداشت ب...
-
خفیه نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [منسوخ] xofyenevis در دورۀ قاجار، نویسندۀ نامههای محرمانه.
-
واژههای مشابه
-
خفیة
لغتنامه دهخدا
خفیة. [ خ َ فی ی َ ] (ع اِ) چاه . ج ، خفایا، خفیات . || بیشه ٔ انبوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : به خفیه ؛ او را نوعی جنونست . || آسیب...
-
خفیة
لغتنامه دهخدا
خفیة. [ خ ِ / خ ُ ی َ ] (ع مص ) نهان گشتن کسی از کس دیگر. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفیت له خِفیَه (خُفیَه )؛ نهان گشتم مر او را.
-
خفیة
لغتنامه دهخدا
خفیة. [ خ ُ ی َ ] (ع مص ،اِمص ) خفیه . نهان . (یادداشت بخط مؤلف ). پوشیده . عدم آشکار. مخفی . (از ناظم الاطباء) : ادعوا ربکم تضرعاً و خُفْیَةً. (قرآن 55/7). قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعاً و خُفْیَةً لئن انجی̍نا من هذه لنکونن َّ من ...
-
خُفْيَةً
فرهنگ واژگان قرآن
پنهانی
-
خفیه کاری
دیکشنری فارسی به عربی
خلسة
-
خفیه نویسی کردن
لغتنامه دهخدا
خفیه نویسی کردن . [ خ ُ ی َ / ی ِن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وقایع را مخفیانه نوشتن . بیادداشت مطالب مخفیانه پرداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خُفیه و پیدا
فرهنگ گنجواژه
آشکار و نهان.
-
واژههای همآوا
-
خفیهنویس
واژگان مترادف و متضاد
مامور مخفی، گزارشنویس، جاسوس
-
جستوجو در متن
-
نویس
لغتنامه دهخدا
نویس . [ ن ِ ] (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خار...
-
نویسی
لغتنامه دهخدا
نویسی . [ ن ِ ] (حامص ) به معنی نوشتن به صورت مزید مؤخر در این ترکیبات مستعمل است : تندنویسی . خفیه نویسی . خوش نویسی . دعانویسی . رقعه نویسی . روزنامه نویسی . رونویسی . نامه نویسی . و دیگر ترکیباتی که ذیل نویس آمده است . رجوع به هر یک از این ترکیبا...