کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفاره
لغتنامه دهخدا
خفاره . [ خ ُ / خ ِ / خ َ رَ ] (ع اِ) عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || پناه . (منتهی الارب )(از تاج العروس ). || مزد بدرقگی و نگاهبانی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
واژههای مشابه
-
خفارة
لغتنامه دهخدا
خفارة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) شرم سخت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) شرمگینی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خفارة
لغتنامه دهخدا
خفارة. [ خ َ رَ ] (ع اِمص ) حفاظت نخل از فساد. || حفاظت کشت از پرندگان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
بدرقگی
لغتنامه دهخدا
بدرقگی . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (حامص ) نگهبانی . حفاظت . خفارة؛ بدرقگی . (منتهی الارب ).
-
خفیر شدن
لغتنامه دهخدا
خفیر شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان شدن . قلاووز شدن . بدرقه راه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خفارة. (تاج المصادر بیهقی ).
-
خفارت
لغتنامه دهخدا
خفارت . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) مزد بدرقگی . مزد نگاهبانی . (یادداشت بخط مؤلف ). خفارة. رجوع به خفاره در این لغت نامه شود : کار او بدان رسید که بخفارت کاروانها و تجار بازایستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مخالفت آغاز کرد وکسانی را که بر سبیل خفارت و از برای ...
-
شرمگینی
لغتنامه دهخدا
شرمگینی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شرمساری . خجالت . خجلت . شرمندگی . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). خفر. (منتهی الارب ). خفاره . (منتهی الارب ). حیا. خجولی . باحیایی : سرمایه ٔ همه ٔ نیکیها اندر دانش و ادب است خاصه ادب نفس و تواضع و... و شرمگینی ...
-
جراز
لغتنامه دهخدا
جراز. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) شمشیر بران . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). تیغ و شمشیر بران . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): «ما انا و الجراز بعاتقی بمحتاج الی اَن اسیر فی خفارة احد». (متنبی از اقرب الموارد). || ناقه ٔ ب...
-
ابوغالب
لغتنامه دهخدا
ابوغالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصربن عضدالدولةبن بویه ٔ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هَ. ق . به واسط بود و او برکشیده ٔ موفق وزیر است و در390 با موفق بش...
-
پناه
لغتنامه دهخدا
پناه . [ پ َ ] (اِ) حمایت . (برهان قاطع). پشتی . زنهار. زینهار. امان . حفظ. کنف . (زمخشری ). ذَرا. ضَبع. ظل ّ. دَرف . خُفرة. خفارة. جِنح . جَناح . (منتهی الارب ) : هر آنکس که در بارگاه تواندز ایران و اندر پناه تواندچو گستهم و شاپور و چون اندیان چو خر...
-
پیمان
لغتنامه دهخدا
پیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). شریطه . (...